ترجمة سورة الشعراء

الترجمة الفارسية - دار الإسلام

ترجمة معاني سورة الشعراء باللغة الفارسية من كتاب الترجمة الفارسية - دار الإسلام.
من تأليف: فريق عمل اللغة الفارسية بموقع دار الإسلام .

طسم [= طا. سین. میم].
این آیاتِ کتابِ روشنگر است.
گویی می‌خواهی از [اندوهِ] اینکه [مشرکان] ایمان نمی‌آورند، خود را هلاک کنی.
اگر بخواهیم، از آسمان نشانه‏اى بر آنان نازل مى‏كنیم كه در برابرش با فروتنى سر فرود آورند.
و هیچ پند تازه‌ای از سوی [الله] رحمان برایشان نمی‌آید، مگر اینکه از آن رویگردانند.
به راستی آنان [دعوت پیامبران و عذاب قیامت را] تکذیب کردند؛ به زودی اخبار آنچه مسخره می‌کردند به آنان خواهد رسید.
آیا به زمین نمى‏نگرند كه چه بسیار از هر گونه [گیاه] سودمندى در آن رویانده‌ایم؟
بی‌تردید، در این [آفرینش،] نشانه‌ای [از قدرت الله بر معاد] است؛ ولی بیشتر آنان ایمان نمی‌آورند.
و بی‌تردید، پروردگارت شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
و [یاد کن از] هنگامی که پروردگارت موسی را ندا داد که: «به سوی قوم ستمکار برو
قوم فرعون ـ [و به آنان بگو] آیا [از کفر و سرکشی] نمی‌پرهیزند؟»
[موسی] گفت: «پروردگارا، به‌راستی می‌ترسم که مرا تکذیب کنند،
و دلم [از تکذیب و کفرشان] تنگ می‌گردد و زبانم [به قدر کافی گویا و] روان نیست؛ پس [جبرئیل را] به سوی هارون بفرست [تا مرا یاری کند].
و آنان [به گمان خویش، قصاصِ] گناهی بر من دارند؛ می‌ترسم که مرا بکشند».
[الله] فرمود: «هرگز! [چنین نیست که بتوانند تو را به قتل برسانند. پس تو و هارون] با آیات [و معجزات] ما بروید. یقیناً [با یاری و تایید] با شماییم و [گفتگویتان را] مى‏شنویم.
پس نزد فرعون بروید و بگویید: «ما فرستادۀ پروردگار جهانیان هستیم؛
که بنی‌اسرائیل را همراه ما بفرست».
[فرعون] گفت: «آیا تو را در كودكى میان خویش پرورش ندادیم و سال‏هایی از عمرت را بین ما نبودی؟
و كار خود را ـ چنان که خواستی‌ـ كردى [و برای یاری مردی از قومت آن مرد قِبطی را کشتی]؛ و تو [نسبت به نعمت‏های من] ناسپاسی».
[موسی] گفت: «من آن [کار] را زمانی انجام دادم که از بی‌خبران بودم [نمى‌دانستم مشتى سبب قتل می‌گردد].
پس چون از شما ترسیدم، فرار کردم. آنگاه پروردگارم به من دانش بخشید و مرا از پیامبران قرار داد.
و این [چه] نعمتی است که تو بر من منت می‌گذاری که بنی‌اسرائیل را بردۀ خود ساخته‌ای؟»
فرعون گفت: «پروردگار جهانیان کیست؟»
[موسی] گفت: «پروردگار آسمان‏ها و زمین و آنچه میان آنهاست. اگر اهل یقین هستید [تنها او را عبادت کنید]».
[فرعون] به کسانی که در اطرافش بودند [با تمسخر] گفت: «آیا می‌شنوید [چه می‌گوید]؟»
[موسی] گفت: «[الله] پروردگار شما و پروردگارِ نیاکان شماست.
[فرعون] گفت: «این پیامبرتان که به سوی شما فرستاده شده، یقیناً دیوانه است».
[موسی] گفت: «اگر بیندیشید، [خواهید دانست که او] پروردگار مشرق و مغرب و همۀ چیزهایی است که میان آن دو قرار دارد».
[فرعون پس از ناتوانی از استدلال با موسی] گفت: «اگر معبودی جز من برگزینی، قطعاً تو را زندانی می‌کنم».
[موسی] گفت: «حتی اگر نشانۀ آشکاری [در مورد رسالتم] برایت آورده باشم؟»
[فرعون] گفت: «اگر راست می‌گویی، آن را بیاور».
آنگاه [موسی] عصایش را افکند و ناگهان [تبدیل به] اژد‌هایی آشکار شد.
و دستش را [از گریبان] بیرون آورد و ناگاه در نظرِ بینندگان سپید [و روشن] بود.
[فرعون] به بزرگان پیرامونش گفت: «حقا که این [مرد،] جادوگری داناست.
[او] می‌خواهد شما را با جادویش از سرزمینتان بیرون کند؛ نظرتان چیست؟»
آنان گفتند: «[تصمیم دربارۀ مجازاتِ] او و برادرش را به تأخیر انداز و مأمورانِ جمع‌آوری را به [همۀ] شهر‌ها بفرست
تا هر جادوگر ماهر [و] دانایی را نزدت بیاورند».
[چنین کردند، و سر‌انجام] جادوگران برای وعده‌گاهِ روز معیّن گرد آورده شدند.
و به مردم گفته شد: «آیا شما [نیز] جمع می‌شوید تا [ببینیم برنده کیست]؟
امید که اگر جادوگران پیروز شدند، [همگی] از آنان پیروی کنیم».
وقتی جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: «اگر ما پیروز شویم، آیا پاداشی خواهیم داشت؟»
او گفت: «آری؛ در آن صورت، قطعاً از نزدیکانم خواهید بود».
موسی به آنان گفت: «هر چه [می‌خواهید] بیفکنید، [اکنون] بیفکنید».
آنان ریسمان‏ها و عصا‌هایشان را افکندند و گفتند: «به عزت فرعون سوگند که ما حتماً پیروزیم».
سپس موسی عصایش را افکند؛ ناگهان [تبدیل به اژدهایی شد و] آنچه را به دروغ ساخته بودند بلعید.
آنگاه جادوگران به سجده درافتادند.
[و] گفتند: «ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم؛
پروردگار موسی و هارون».
[فرعون] گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ بی‌تردید، او همان بزرگِ شماست که به شما جادو آموخته است. به زودی خواهید دانست [که مجازاتتان چیست]. یقیناً دست‏ها و پاهایتان را برعكس [یكدیگر از چپ و راست] قطع مى‏كنم و همگی‌تان را به دار مى‏آویزم».
آنان گفتند: «[در این شکنجه و عذاب] هیچ زیانی نیست. بی‌تردید، ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم.
امیدواریم که پروردگارمان گناهان ما را ببخشد که ما نخستین كسانى هستیم كه [از این قوم، به پروردگارِ موسی] ایمان آورده‌ایم».
و به موسی وحی کردیم که: «بندگانم را شبانه [از مصر] بیرون ببر؛ [زیرا سپاه فرعون] قطعاً در پیِ شما خواهد آمد».
فرعون [چون از ماجرا آگاه گردید] مأمورانِ جمع‌آوری [نیرو] را به شهرها فرستاد.
[و اعلام کرد:] اینها [= بنی‌اسرائیل] عده‌ای ناچیزند
و جداً ما را به خشم آورده‌اند
و ما همگی کاملاً [هوشیار و] آمادۀ پیکاریم».
[سرانجام] آنان را از باغ‏ها و چشمه‏ها[ی سرزمین مصر] بیرون آوردیم
و از گنج‏ها و خانه‌های مجلّل [دور ساختیم].
اینچنین [کردیم] و بنی‌اسرائیل را وارث آن [ثروت و داراییِ] نمودیم.
[سپاه فرعون] هنگام طلوع آفتاب به تعقیب آنان پرداختند.
و چون دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: «قطعاً [در چنگال فرعونیان] گرفتاریم».
[موسی] گفت: «هرگز! بی‌تردید، پروردگارم با من است و مرا [به راه نجات] هدایت خواهد کرد».
به موسی وحی کردیم: «عصایت را به دریا بزن»؛ [هنگامی که عصایش را زد، نیل] شکافته شد و هر بخشی [از آن،] همچون کوهی بزرگ گشت.
و آن گروه دیگر [= سپاه فرعون] را به آنجا كشاندیم.
و موسی و همۀ کسانی را که همراهش بودند نجات دادیم.
و دیگران را غرق نمودیم.
قطعاً در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پرورگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
[ای پیامبر،] داستان ابراهیم را بر آنان بازگو.
هنگامى كه به پدر و قومش گفت: «چه چیز را عبادت می‏کنید؟»
آنان گفتند: «بُت‌هایی را عبادت می‌کنیم و پیوسته سر بر آستانشان داریم».
[ابراهیم] گفت: «آیا وقتی آنها را می‌خوانید، [صدای] شما را می‌شنوند؟
یا به شما سود و زیان می‌رسانند؟»
آنان گفتند: «[نه،] ولی پدرانمان را یافتیم که چنین می‌کردند [و از آن‏ها تقلید می‏کنیم]».
[ابراهیم] گفت: «آیا دیدید [و دانستید] چیزهایی را که همواره عبادت می‏کردید
[هم] شما و [هم] پدرانتان‌ـ
یقیناً [همۀ] آنها [= معبودان باطل] دشمنِ [عقیدۀ توحیدیِ] من هستند؟ مگر پروردگار جهانیان.
آن [معبودی] ‌که مرا آفریده و هدایتم می‌کند
و همان ذاتی ‌که به من غذا می‌دهد و سیرابم می‌سازد
و هنگامی که بیمار می‌شوم، اوست که شفایم می‌دهد
و ذاتی ‌که مرا می‌میرانَد و [دوباره] زنده‌ام می‌کند
و ذاتی ‌که امیدوارم روز جزا گناهانم را ببخشد.
پروردگارا، به من دانشی [در دین] ببخش و مرا به شایستگان ملحق کن.
و در آیندگان آوازه‌ای نیک برایم قرار بده.
و مرا از وارثان بهشتِ پرنعمت بگردان.
و پدرم را بیامرز [که] بی‌تردید در زمرۀ گمراهان بود.
و روزی ‌که [مردم] برانگیخته می‌شوند، مرا رسوا [و شرمنده] نساز.
همان روزی ‌که مال و فرزندان سودی نمی‌بخشد؛
مگر کسی ‌که با قلبی پاک [و خالی از شرک و نفاق و ریا] به پیشگاه الله بیاید».
و [آن روز،] بهشت برای پرهیزگاران نزدیک می‌گردد
و دوزخ برای گمراهان آشکار می‌شود.
و به آنان گفته می‌شود: «[اکنون] کجا هستند آنچه عبادت می‏کردید
به جای الله؟ آیا [آنها در برابر عذاب الهی] شما را یاری می‌کنند یا [حتی خود] را یاری می‌دهند؟»
پس، آنها [= معبودان باطل] همراه گمراهان در آن [آتش مهیب] افکنده می‌شوند.
و [همراه] تمام لشکریان ابلیس.
در آنجا [مشرکان] در حال ستیز [با معبودان باطل] می‌گویند:
«به الله سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم.
آنگاه که شما را با پروردگار جهانیان برابر می‌دانستیم.
و ما را کسی جز مجرمان گمراه نکرد.
[اکنون] نه هیچ شفاعتگری داریم
و نه هیچ دوست مهربانی.
كاش بازگشتی [به دنیا] داشتیم و در زمرۀ مؤمنان قرار مى‏گرفتیم».
قطعاً در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
قوم نوح، پیامبران را دروغگو انگاشتند.
آنگاه‌ که برادرشان نوح به آنان گفت: «آیا [از الله‌] پروا نمی‌کنید؟
به راستی، من پیامبری امین برایتان هستم؛
پس، از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و من [در برابر رسالتم] هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم. پاداش من، تنها بر [عهدۀ] پروردگار جهانیان است؛
پس، از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید».
آنان گفتند: «آیا به تو ایمان بیاوریم در حالی كه [فقط] فرومایگان از تو پیروى كرده‌اند؟»
[نوح] گفت: «من به آنچه آنان [در گذشته] مى‌كردند چه دانشی دارم؟
حساب آنان تنها با پروردگار من است. اگر می‌فهمید [چنین سخن گزافی نگویید].
و من [هرگز] مؤمنان را طرد نمی‌کنم.
من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم».
آنان گفتند: «ای نوح، اگر [از دعوتت] دست برنداری، قطعاً سنگسار می‌شوی».
او گفت: «پروردگارا، قومم مرا دروغگو انگاشتند؛
پس میان من و آنان داوری کن و من و مؤمنانی را که همراهم هستند نجات بده».
او و افرادی را که همراهش بودند، در [آن] کشتیِ آکنده [از انسان و حیوان] نجات دادیم
و باقی‏ماندگان را غرق کردیم.
قطعاً در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیر مهربان است.
[قوم] عاد [نیز] پیامبران را دروغگو انگاشتند.
آنگاه‌ که برادر‌شان هود به آنان گفت: «آیا [از الله] پروا نمی‌کنید؟»
به راستی، من پیامبری امین برای شما هستم.
پس، از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و من [در برابر رسالتم] هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم. پاداش من، تنها بر [عهدۀ] پروردگار جهانیان است.
آیا بر هر مکان بلندی، بنایی بیهوده می‌سازید؟
و قصر‌ها و قلعه‌های محکم و استوار بنا می‌کنید؛ گویی [در دنیا] جاودانید.
و چون [به کسی] حمله‌ور می‌شوید، [بی‏رحم و] ظالمانه حمله می‌کنید.
از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و از ذاتی پروا کنید كه [نعمت‏هایی چنان فراوان] به شما عطا کرده است كه خود، [آنها را بهتر] مى‏دانید.
او به شما چهارپایان و فرزندان [بسیار] عطا کرده است
و باغ‏ها و چشمه‌سار‏ها.
به راستی که من از عذاب روزی بزرگ بر شما می‌ترسم».
آنان گفتند: «چه ما را پند بدهی یا ندهی، برایمان یکسان است [و از تو اطاعت نمی‌کنیم].
این [آیینِ ما، همان] روش پیشینیان است
و ما [هرگز] عذاب نخواهیم شد».
آنان هود را دروغگو انگاشتند؛ ما [نیز] هلاکشان کردیم. قطعاً در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ و بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
[قوم] ثمود پیامبران را دروغگو انگاشتند.
آنگاه ‌که برادر‌شان صالح به آنان گفت: «آیا [از الله] پروا نمی‌کنید؟
به راستی، من پیامبری امین برایتان هستم.
پس، از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و من [در برابر رسالتم] هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم. پاداش من، تنها بر [عهدۀ] پروردگار جهانیان است.
آیا [مى‌پندارید كه‌] شما را در این نعمت‏هایی كه اینجاست آسوده رها مى‌كنند؟
در [این] باغ‏ها و چشمه‌سارها
و [در کنار این] کشتزارها و نخل‏هایی که میوه‌هایش نرم و رسیده است؟
و ماهرانه از کوه‏ها [برای خود] خانه‌هایی می‌تراشید.
از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و از اسرافکاران [گناهکار] پیروی نکنید.
[همان] کسانی که در زمین به فساد می‌پردازند و [خویشتن را] اصلاح نمی‌کنند».
آنان گفتند: «[ای صالح،] جز این نیست که تو جادوشده‌ای.
تو جز بشری همانند ما نیستی؛ پس اگر راست می‌گویی، نشانه‌ای [بر پیامبری‌ات] بیاور».
[صالح] گفت: «این ماده شتری است كه سهمى از آب [چشمه] دارد و [روزهای معیّنى نیز] شما سهمی از آب دارید.
پس [کمترین] آزاری به آن نرسانید که عذابِ روزی بزرگ شما را فرامی‌گیرد».
اما آن را [زخمی نموده و] کشتند و [آنگاه از کردۀ خود] پشیمان شدند.
پس عذاب [الهی] آنان را فروگرفت. بی‌گمان، در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ و بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
قوم لوط [نیز] پیامبران را دروغگو انگاشتند.
آنگاه ‌که برادر‌شان لوط به آنان گفت: «آیا [از الله] پروا نمی‌کنید؟
به راستی، من پیامبری امین برای شما هستم.
پس، از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و من [در برابر رسالتم] هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم. پاداش من، تنها بر [عهدۀ] پروردگار جهانیان است.
آیا از میان جهانیان، با مردان می‌آمیزید،
و همسرانی را که الله برایتان آفریده است رها می‌کنید؟ بلکه شما گروهی متجاوزید.
آنان گفتند: «ای لوط، اگر [از این امر و نهی] دست بر نداری، قطعاً [از شهر] اخراج می‌شوی».
[لوط] گفت: «من دشمن [سرسخت] این کارتان هستم.
پروردگارا، من و خانواده‌ام را از [عاقبت] آنچه [اینها] انجام می‌دهند نجات ده».
ما او و همۀ خانواده‌اش را نجات دادیم
مگر پیرزنی که در میان بازماندگان [در عذاب] بود.
سپس دیگران را نابود کردیم
و بارانی [از سنگ] بر آنان باراندیم؛ و بارانِ بیم‌داده‌شدگان چه بد بود!
بی‌گمان، در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ و بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
اصحاب اَیکه [نیز] پیامبران را دروغگو انگاشتند.
آنگاه که شعیب به آنان گفت: «آیا [از الله] پروا نمی‌کنید؟
به‌راستی، من پیامبری امین برای شما هستم.
پس از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و من [در برابر رسالتم] هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم. پاداش من، تنها بر [عهدۀ] پروردگار جهانیان است.
پیمانه را تمام بدهید و کم‌فروشی نکنید.
و با ترازوی درست وزن کنید.
و کالای مردم را کم ندهید [و حقشان را ضایع نکنید] و در زمین به فساد [و تباهی] نکوشید.
و از ذاتی‌ که شما و امت‏های پیشین را آفرید پروا کنید.
آنان گفتند: «[ای شعیب،] جز این نیست که تو جادوشده‌ای.
تو جز بشری همانند ما نیستی و ما تو را دروغگو می‌پنداریم.
اگر راست می‌گویی، پاره‌ای از آسمان را بر [سر] ما بینداز».
[شعیب] گفت: «پروردگارم به آنچه می‌کنید داناتر است».
او را دروغگو انگاشتند و عذابِ روزِ ابر [آتشبار] آنان را فراگرفت. به راستى که آن [بارانِ آتش،] عذاب روزى هولناک بود.
بی‌گمان، در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ و بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
و به راستی [این] قرآن فروفرستادۀ پروردگار جهانیان است.
روح‌ الامین [= جبرئیل] آن را فرود آورده است.
بر قلب تو [نازل کرده است] تا بیم‌دهنده باشی.
[قرآن را] به زبان عربی روشن [نازل نمود].
و بی‌تردید، [بشارت نزولِ] آن، در کتاب‏های پیشینیان [نیز آمده] است.
آیا همین نشانه برایشان کافی نیست که علمای بنی‌اسرائیل از [حقیقتِ] قرآن آگاهند؟
و اگر آن را بر بعضی از غیر عرب‏ها نازل می‌کردیم
و [پیامبر،] آن را برایشان می‌خواند، به آن ایمان نمی‌آوردند.
[آری،] این گونه آن [کفر و تکذیب] را در دل‏های گناهکاران جای دادیم.
اما به آن ایمان نمی‌آورند تا آنگاه که عذاب دردناک را ببینند.
ناگهان در حالی ‌که بی‌خبرند، به سراغشان می‌آید.
[در آن حال] می‌گویند: «آیا مهلتی [برای توبه] خواهیم داشت؟»
آیا آنان عذاب ما را به شتاب خواستارند؟
آیا دانستی که اگر آنان را سال‏ها [از زندگی دنیا] بهره‌مند سازیم
سپس آنچه که به آنان وعده داده شده است به سراغشان بیاید
این بهره‌مندی‌شان [از دنیا، در هنگام عذاب] سودی برایشان نخواهد داشت؟
و ما [ساکنان] هیچ شهری را هلاک نکردیم مگر اینکه هشداردهندگانی [از پیامبران] داشتند.
تا آنان را پند دهند؛ و ما هرگز ستمکار نبوده‌ایم [که اتمام حجت نکنیم].
و این قرآن را شیاطین نازل نکرده‌اند.
آنان نه درخورِ این كارند و نه توانش را دارند.
بى‌تردید، آنان از شنیدن [وحى‌] برکنارند.
پس [ای پیامبر،] هیچ معبودی را با الله مخوان، که عذاب خواهی شد.
و خویشاوندان نزدیکت را [از عذاب الهی] بیم ده.
و با مؤمنانی ‌که از تو پیروی کرده‌اند، مهربان [و فروتن] باش.
اگر از [فرمان] تو سرپیچی کردند، بگو: «به راستی، من از آنچه می‌کنید بیزارم».
و بر [الله] شکست‌ناپذیرِ مهربان توکل کن.
همان ذاتی ‌که چون [برای عبادت] برمی‌خیزی، تو را می‌بیند.
و حرکت [و نشست و برخاستِ] تو را میان سجده‌کنندگان [می‌نگرد].
بی‌تردید، او همان شنوای داناست.
آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می‌شوند؟
بر هر دروغگوی گناهکار.
آنان شنیده‌ها[یی را که دزدانه از ملکوت گوش داده‌اند، به جادوگران و فال‏گیران] القا مى‌كنند و بیشتر آنان دروغگو هستند.
و [محمد شاعر نیست؛ زیرا‌] شاعران را گمراهان پیروی می‌کنند.
آیا ندیدی که آنان در هر لغو و بیهوده‌ای [حیران و] سرگشته‌اند؟
و چیزی را می‌گویند که [خود به آن اعتقاد ندارند و] عمل نمی‌کنند؟
مگر کسانی ‌که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند و الله را بسیار یاد کرده‌اند و پس از آنکه ستم دیدند، انتقام گرفتند [و با شعر خود از اسلام و مسلمانان دفاع نمودند]؛ و کسانی ‌که ستم کردند، به زودی خواهند دانست به چه بازگشتگاهی بازمی‌گردند.
سورة الشعراء
معلومات السورة
الكتب
الفتاوى
الأقوال
التفسيرات

سورةُ (الشُّعَراء) سورةٌ مكِّية، افتُتِحت بتعظيم القرآن، وخُتِمت بذلك، وتخلَّلَ البدايةَ والخاتمة ذِكْرُ قِصَصِ عددٍ من الأنبياء، ومقصودُ السورة الأعظم: بيانُ عُلُوِّ هذا الكتاب وإعجازِه، وسُمُوِّه عن أن يكونَ شِعْرًا، أو مِن كلامِ بشَرٍ، وجاءت الآيةُ على وصفِ الشُّعَراء وطريقِهم بالغَواية في أصلها إلا مَن اتَّقَى؛ وذلك شأنُ الأقلِّ من الشُّعَراء.

ترتيبها المصحفي
26
نوعها
مكية
ألفاظها
1320
ترتيب نزولها
47
العد المدني الأول
226
العد المدني الأخير
226
العد البصري
226
العد الكوفي
227
العد الشامي
227

* سورة (الشُّعَراء):

سُمِّيت سورةُ (الشُّعَراء) بهذا الاسم؛ لاختتامِها بذِكْرِهم في قوله: {وَاْلشُّعَرَآءُ يَتَّبِعُهُمُ اْلْغَاوُۥنَ} [الشعراء: 224].

* سورة (الظُّلَّةِ):

سُمِّيت بذلك؛ لقوله تعالى فيها: {فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ ‌اْلظُّلَّةِۚ} [الشعراء: 189].

جاءت موضوعات سورة (الشُّعَراء) على النحو الآتي:

1. تعظيم القرآن، وتَسْريةٌ للرسول عليه السلام (١-٩).

2. قصص الأنبياء (١٠-١٩١).

3. قصة موسى عليه السلام (١٠-٦٨).

4. قصة إبراهيمَ عليه السلام (٦٩-١٠٤).

5. قصة نُوحٍ عليه السلام (١٠٥- ١٢٢).

6. قصة هُودٍ عليه السلام (١٢٣-١٤٠).

7. قصة صالح عليه السلام (١٤١-١٥٩).

8. قصة لُوطٍ عليه السلام (١٦٠- ١٧٥).

9. قصة شُعَيبٍ عليه السلام (١٧٦-١٩١).

10. تعظيم القرآن، وإثبات نبوَّة محمد صلى الله عليه وسلم، وتفنيد شُبهات المشركين (١٩٢-٢٢٧).

ينظر: "التفسير الموضوعي للقرآن الكريم" لمجموعة من العلماء (5 /327).

مقصودُ سورةِ (الشُّعَراءِ): إعلاءُ شأنِ هذا الكتاب، وأنَّه بيِّنٌ في نفسه: بإعجازه أنه من عند الله، مُبيِن لكل ملتبِس: بالإشارة إلى إهلاك مَن عَلِمَ منه دوامَ العصيان، ورحمةِ من أراده للهداية والإحسان.

وتسميتُها بـ(الشُّعَراء) أدلُّ دليلٍ على ذلك؛ بما يفارِقُ به القرآنُ الشِّعْرَ من عُلُوِّ مقامه، واستقامةِ مناهجه، وعِزِّ مَرامِه، وصِدْقِ وعده ووعيده، وعدلِ تبشيره وتهديده، وفيه وصفُ طريقِ القرآن بكمال الهداية والرَّشاد.

ينظر: "مصاعد النظر للإشراف على مقاصد السور" للبقاعي (2 /326).