ترجمة سورة النّور

الترجمة الفارسية للمختصر في تفسير القرآن الكريم

ترجمة معاني سورة النّور باللغة الفارسية من كتاب الترجمة الفارسية للمختصر في تفسير القرآن الكريم.
من تأليف: مركز تفسير للدراسات القرآنية .

این سورۀ [مهمی] است که آن را نازل کردیم، و عمل به احکامش را واجب گرداندیم، و آیاتی روشن در آن فرو فرستادیم؛ تا از احکامی که در آن است پند بگیرید و به آنها عمل کنید.
به هر یک از زن و مرد زناکار بکر صد ضربه تازیانه بزنید، و نسبت به آن دو دلسوزی و مهربانی نکنید که حد را بر آن دو اجرا نکنید یا حدشان را تخفیف دهید، اگر به الله و روز آخرت ایمان دارید، و باید گروهی از مؤمنان برای رسواسازی بیشتر آن دو، و بازداشتن آن دو و دیگران، هنگام اقامۀ حد بر آنها حاضر شوند.
الله برای بیان زشتی و پلیدی زیاد زنا فرمود مردی که به آن عادت داشته باشد به ازدواج تمایل ندارد جز با زن زناکار مثل خودش یا با زنی مشرک که از زنا پرهیز نمی‌کند درحالی‌که نکاح با او جایز نیست، و زنی که به زنا عادت کرده باشد تمایلی به ازدواج ندارد جز با زناکاری مثل خودش یا با مشرکی که از زنا دوری نمی‌کند درحالی‌که ازدواج وی با او حرام است، و نکاح با زن زناکار و به نکاح‌دادن مرد زناکار، بر مؤمنان حرام شده است.
و - ای حاکمان- به کسانی‌که به زنان پاکدامن (و نیز مردان پاکدامن) نسبتِ زنا می‌دهند، سپس بر زنایی که به آنها نسبت داده‌اند چهار شاهد نمی‌آورند هشتاد تازیانه بزنید، و شهادت آنها را هرگز نپذیرید، و اینها که به پاکدامنان افترا می‌بندند خود از طاعت الله خارج هستند.
مگر کسانی‌که پس از افترایی که به آن دست زدند به‌سوی الله توبه کرده، و اعمال‌شان را صالح گردانند که الله توبه و گواهی آنها را می‌پذیرد؛ زیرا الله نسبت به آن دسته از بندگانش که توبه کنند بسیار آمرزنده و مهربان است.
و مردانی که بر همسران‌شان افترا می‌بندند و جز خودشان شاهدانی ندارند که بر صحت این اتهام گواهی دهند؛ هر یک از آنها چهار بار به الله سوگند یاد کند که: به یقین در زنایی که به همسرش نسبت داده است راستگو است.
و در گواهی پنجم خویش بر خودش نفرین فرستد که اگر در آنچه به همسرش نسبت داده است دروغگو باشد.
پس از این امر سزاوار است که حد بر زن جاری شود، اما این حد در صورتی از زن ساقط می‌شود که چهار بار اینگونه به الله گواهی دهد که: به‌طور قطع مرد در آنچه به او نسبت داده است دروغگو است.
و در گواهی پنجمش به خشم الله بر خودش نفرین کند که اگر مرد در آنچه به او نسبت داده است راستگو باشد.
و - ای مردم- اگر لطف و رحمت الله بر شما نبود، و نسبت به بندگان توبه‌کارش بسیار آمرزنده نبود، و در تدبیر و شریعتش حکیم نبود به‌طور قطع کیفر گناهان‌تان را به تعجیل می‌انداخت، و شما را با آنها رسوا می‌ساخت.
- ای مؤمنان- در حقیقت کسانی‌که این بهتان (یعنی متهم‌ کردن مادر مؤمنان عایشه رضی الله عنها به زنا) را آوردند گروهی هستند که به شما انتساب دارند، افترای آنان را برای خودتان شر مپندارید، بلکه به دلیل پاداش و خالص‌سازی مؤمنان، و تبرئۀ مادر مؤمنان که در آن وجود دارد خیری است، برای هر یک از آنها که در متهم‌کردن او به زنا شرکت داشته به خاطر سخن‌گفتن به اِفک (دروغ) مجازات گناهی است که مرتکب شده است، و برای کسی‌که بخش بزرگ آن را با آغاز اتهام به دوش کشید عذابی بزرگ است، منظور از این شخص رئیس منافقان عبدالله بن اُبَیّ ابن سَلول است.
چرا وقتی‌که مردان و زنان مؤمن این بهتان بزرگ را شنیدند بی‌گناهی برادر مؤمن‌شان که این بهتان بر او زده شده است را گمان نبردند، و نگفتند: این دروغی آشکار است.
چرا افترا زنندگان به مادر مؤمنان عایشه رضی الله عنها برای دروغ بزرگشان چهار گواه نیاوردند تا بر صحت آنچه به مادر مؤمنان نسبت دادند گواهی دهند، پس چون چهار گواه بر این کار نیاوردند- و هرگز نخواهند توانست بیاورند- در حکم الله دروغگویان هستند.
و - ای مؤمنان- اگر لطف و رحمت الله بر شما نبود که در کیفر شما تعجیل نکرد، و توبۀ توبه‌کاران شما را پذیرفت؛ به‌طور قطع به‌سبب دروغ و بهتان بر مادر مؤمنان که در آن فرو رفتید عذابی بزرگ به شما می‌رسید.
آن‌گاه که این بهتان را به یکدیگر روایت می‌کردید، و با وجود دروغ‌ بودنش آن را دهان به دهان نقل می‌کردید؛ حال آن‌که هیچ دانشی به آن نداشتید، و گمان می‌کردید سهل و آسان است، درحالی‌که نزد الله [گناه بسیار] بزرگ است؛ چون دروغ و اتهام‌زدن به انسان پاک را دربردارد.
و چرا وقتی این بهتان بزرگ را شنیدید نگفتید: پروردگارا برای منزه‌ دانستن تو، سزاوار ما نیست که در مورد این امر شنیع سخن بگوییم، این اتهام به مادر مؤمنان، دروغی بزرگ است.
الله به شما اندرز می‌دهد و شما را نصیحت می‌کند که اگر به الله ایمان دارید به مانند این بهتان بزرگ بازنگردید که انسان پاکدامنی را به زنا متهم کنید.
و الله آیاتی مشتمل بر احکام و اندرزهایش برای‌تان آشکار می‌گرداند، و او تعالی از اعمال‌تان آگاه است، و ذره‌ای از اعمال‌تان بر او پوشیده نمی‌ماند، و به‌زودی شما را در قبال آن جزا خواهد داد، و در تدبیر و شریعتش بسیار داناست.
همانا کسانی‌که دوست دارند منکرات - از جمله اتهام به زنا- در میان مؤمنان منتشر شود، عذابی رنج‌آور در دنیا با اقامۀ حد دارند، و در آخرت عذاب جهنم برای‌شان است، و الله دروغشان، و عاقبتِ کار بندگانش و مصالح آنها را می‌داند، حال آنکه شما این موارد را نمی‌دانید.
و - ای افتادگان در اِفک- اگر لطف و رحمت الله بر شما نبود، و اگر الله نسبت به شما مهربان و بخشنده نبود، به‌طور قطع در کیفر شما شتاب می‌کرد.
ای کسانی‌که به الله ایمان آورده‌اید و به شریعت او تعالی عمل کرده‌اید، از راه‌های شیطان در آراستن باطل پیروی نکنید، و هرکس از راه‌های او پیروی کند [باید بداند که] همانا شیطان به کارها و سخنان زشت، و به آنچه که شریعت نمی‌پسندد امر می‌کند، و - ای مؤمنان- اگر بخشش الله بر شما نبود هیچ‌یک از شما هرگز با توبه پاک نمی‌شد. اما الله هرکس را بخواهد با پذیرش توبه‌اش پاک می‌گرداند، و الله سخنان شما را می‌شنود، و از اعمال‌تان آگاه است، چنان‌که ذره‌ای از سخنان و اعمال‌تان بر او پوشیده نمی‌ماند، و به‌زودی شما را در قبال آن جزا خواهد داد.
و بزرگواران در دین و ثروتمندان نباید بر ترک بخشش به خویشاوندان نیازمندشان - از مهاجران در راه الله که فقیر هستند- به‌سبب گناهی که مرتکب شده‌اند سوگند بخورند، و باید آنها را ببخشند، و از آنها درگذرند، آیا دوست ندارید که الله گناهان‌تان را بر شما بیامرزد در صورتی که آنها را ببخشید و از آنها درگذرید؟! و نسبت به بندگان توبه‌کارش بسیار آمرزنده و مهربان است، پس بندگانش باید از او تعالی تأسی بگیرند. این آیه در مورد ابوبکر صدیق t نازل شد چون بر ترک انفاق بر مِسطَح به خاطر مشارکت او در قضیۀ اِفک سوگند یاد کرد.
همانا کسانی‌که به زنان پاکدامن و بی‌خبر از زنایی که زنان مؤمن به آن پی نمی‌برند نسبت می‌دهند، در دنیا و آخرت از رحمت الله رانده شده‌اند، و در آخرت عذابی بزرگ برای‌شان است.
این عذاب در روز قیامت به آنها می‌رسد همان روزی‌که زبان‌های‌شان به دروغی که گفتند علیه آنها گواهی می‌دهند، و دست‌ها و پاهای‌شان به اعمالی که انجام می‌دادند علیه آنها گواهی می‌دهند.
در آن روز، الله جزای‌شان را به عدالت می‌دهد، و می‌دانند که الله سبحانه همان حق است، پس هر خبر یا وعده یا وعیدی که از او صادر می‌شود حق آشکاری است که تردیدی در آن راه ندارد.
هر مرد و زن و سخن و عمل ناپاکی مناسب و سازگار با ناپاکِ همان مورد است، و هر پاکیزه‌ای از این موارد، مناسب و موافق پاکیزۀ آن است، این مردان و زنان پاک از سخنان ناروایی که مردان و زنان ناپاک در مورد آنها می‌گویند بری هستند، و آمرزشی از جانب الله برای‌شان است که گناهان‌شان را می‌آمرزد، و روزی‌ای گرامی یعنی بهشت دارند.
ای کسانی‌که به الله ایمان آورده‌اید و به شریعتش عمل کرده‌اید، به خانه‌هایی که خانه‌های خودتان نیست وارد نشوید تا اینکه از ساکنان آن خانه‌ها در هنگام ورود بر آنها اجازه بگیرید، و بر آنها سلام کنید به این نحو که در سلام و کسب اجازه، بگویید: السلام علیکم آیا وارد شوم؟ این کسب اجازه که به آن امر شدید از ورود ناگهانی برای‌تان بهتر است، تا به آنچه که امر شدید متذکر شوید و آن را اجرا کنید.
پس اگر کسی را در آن خانه‌ها نیافتید وارد نشوید تا از کسانی‌که صاحب اجازه هستند به شما اجازۀ ورود بدهند، و اگر صاحبان خانه به شما گفتند: (بازگردید) بازگردید و وارد نشوید، زیرا این کار نزد الله برای‌تان پاکیزه‌تر است، و الله به آنچه انجام می‌دهید آگاه است و ذره‌ای از اعمال‌تان بر او پوشیده نمی‌ماند، و به‌زودی شما را در قبال آن جزا خواهد داد.
بر شما گناهی نیست که به خانه‌های عمومی که به کسی اختصاص ندارد و برای استفادۀ عموم آماده شده مانند کتابخانه‌ها و مغازه‌های بازارها بدون کسب اجازه وارد شوید، و الله تمام اعمال و احوال‌تان را که آشکار و پنهان می‌دارید می‌داند، و ذره‌ای از اعمال و احوال‌تان بر او پوشیده نمی‌ماند، و به‌زودی در قبال آن به شما جزا خواهد داد.
- ای رسول- به مردان مؤمن بگو چشمان‌شان را از نگاه به زنان و عورت‌های حرام بازدارند، و عورت‌های‌شان را از وقوع در حرام، و کشف آن حفظ کنند، این خودداری از نگاه به آنچه الله حرام کرده، نزد او تعالی برای‌شان پاکیزه‌تر است، به‌راستی الله از آنچه انجام می‌دهند آگاه است، و ذره‌ای از کارهای‌شان بر او پوشیده نمی‌ماند، و به‌زودی آنها را در قبال آن جزا خواهد داد.
و به زنان مؤمن بگو چشمان‌شان را از نگاه به عورت‌هایی که نگاه به آن برای‌شان حلال نیست بازدارند، و عورت‌های‌شان را با دوری از زنا و با پوشش حفظ کنند، و زیورهای‌شان را به بیگانگان آشکار نکنند مگر آنچه که از آن آشکار است و مخفی‌کردن آن ممکن نیست مانند لباس‌ها، و باید رواندازهای‌شان را بر شکاف‌های بالای لباس‌های‌شان بیندازند تا موها و صورت‌ها و گردن‌های‌شان را بپوشانند، و زیورهای مخفی خود را آشکار نکنند جز به شوهران‌شان، یا پدران‌شان، یا پدران شوهران‌شان، یا پسران‌شان، یا پسران شوهران‌شان، یا برادران‌شان، یا پسران برادران‌شان، یا پسران خواهران‌شان، یا زنان امانتدارشان، چه مسلمان و چه کافر، یا بردگان مرد و زنی که مالکِ آن هستند، یا پیروانی که خواسته و نیازی به زنان ندارند، یا کودکانی که به‌سبب خردسالی بر عورت‌های زنان اطلاع نیافته‌اند، و - ای مؤمنان- همگی از نگاه حرام و سایر گناهانی که کسب می‌کنید به‌سوی الله توبه کنید؛ تا به مطلوب برسید، و از هلاکت و وحشت نجات یابید.
و - ای مؤمنان- مردانی را که همسر ندارند، و زنان آزادی را که شوهر ندارند همسر دهید، و غلامان و کنیزان مؤمن خویش را همسر دهید، اگر فقیر باشند الله آنها را از فضل گستردۀ خویش بی‌نیاز می‌سازد، و الله گشایندۀ رزق و روزی است و بی‌نیاز ساختن کسی از رزقش نمی‌کاهد، و از احوال بندگانش آگاه است.
و کسانی‌که به خاطر فقر توان ازدواج ندارند باید پاکدامنی بجویند تا الله آنها را از فضل گستردۀ خویش بی‌نیاز گرداند، و غلامانی که خواستار بازخرید از اربابان خویش در قبال پرداخت مال هستند تا آزاد شوند، اربابان‌شان اگر در آنها قدرت پرداخت و اصلاح در دین دانستند باید این پیشنهاد را از آنها بپذیرند، و باید از مال الله که به آنها عطا کرده است بدهند به این نحو که بخشی از آنچه را که برای پرداخت با آنها مکاتبه کرده‌اند برای‌شان در نظر بگیرند، و برای جستجوی مال، کنیزان‌تان را بر زنا مجبور نکنید- مانند کاری که عبدالله بن اُبَی با دو کنیزش که خواستار پاکدامنی و دوری از زنا بودند مرتکب شد- تا آنچه را که از طریق عورت خویش کسب می‌کنند بطلبید، و هرکس از شما که آنها را بر این کار مجبور کند به‌راستی‌که الله پس از اجبار آنها نسبت به گناهان‌شان آمرزنده، و نسبت به آنها بسیار مهربان است؛ زیرا مجبور بوده‌اند، و گناه بر کسانی است که آنها را مجبور کرده‌اند.
و - ای مردم- به تحقیق آیات روشنی که هیچ ابهامی ندارد به‌سوی‌تان فرو فرستاده‌ایم، و مثالی از مؤمنان و کافرانی که پیش از شما گذشتند برای‌تان نازل کرده‌ایم، و اندرزی برای‌تان فرو فرستاده‌ایم که کسانی‌که با اجرای اوامر و اجتناب از نواهی پروردگارشان از او تعالی می‌ترسند از آن پند می‌گیرند.
الله نور آسمان‌ها و زمین، و هدایتگر کسانی‌که در این دو قرار دارند است، مثال نور او سبحانه در قلب مؤمن مانند منفذ و پنجره‌ای در دیواری نفوذناپذیر است که در آن چراغی است، و آن چراغ در شیشه‌ای درخشان قرار دارد که آن شیشه گویی ستاره‌ای روشنگر مانند دُرّ است. آن چراغ از روغن درختی مبارک، یعنی درخت زیتون افروخته می‌شود، درختی که نه صبحگاه و نه شامگاه هیچ‌چیز او را از خورشید نمی‌پوشاند، و نزدیک است روغن آن از پاکی زیاد روشنایی بخشد، هر چند آتشی به او نرسیده باشد، پس وقتی‌که آتشی به او رسد چگونه خواهد بود؟! نور چراغ بر فراز نور شیشه است، قلب مؤمن نیز چنین است آن‌گاه که نور هدایت در آن بتابد، و الله هر یک از بندگانش را بخواهد بر پیروی از قرآن توفیق می‌دهد، و الله با بیان مثال‌ها، اشیا را با موارد مشابه توضیح می‌دهد، و الله بر هر چیزی داناست و هیچ‌چیز بر او تعالی پوشیده نمی‌ماند.
این چراغ در مساجدی برمی‌افروزد که الله فرمان داده منزلت و بنایش بالا رود، و اسم او تعالی با اذان و ذکر و نماز در آنها یاد شود، و در آغاز و پایان روز در جستجوی رضایت الله در آن نماز برپا می‌دارند.
مردانی که هیچ خرید و هیچ فروشی آنها را از یاد الله سبحانه، و برپایی نماز به کامل‌ترین صورت، و پرداخت زکات برای مصارفش، به خود سرگرم نمی‌سازد، و از روز قیامت می‌ترسند، همان روزی‌که در آن دل‌ها میان امید در نجات از عذاب و ترس از عذاب زیر و رو می‌شود، و در آن چشم‌ها به هر سویی که برود منقلب می‌گردد.
این کار را کردند تا الله در قبال اعمال‌شان، بر حسب بهترین اعمال‌شان به آنها پاداش دهد، و افزون بر آن، پاداشی از فضل خویش برای‌شان بیفزاید، و الله هرکس را بخواهد بدون شمارش بر اندازۀ اعمال‌شان روزی می‌دهد، بلکه چند برابر آنچه انجام داده‌اند به آنها می‌بخشد.
و کسانی‌که به الله کفر ورزیدند اعمالشان هیچ پاداشی ندارد و مانند سراب در زمینی پَست است که شخص تشنه آن را آب می‌پندارد، پس به‌سویش حرکت می‌کند تا اینکه به آن برسد و بر کنارش بایستد امّا آبی نیابد، و همچنین کافر گمان می‌کند اعمالش به او نفع می‌رساند تا اینکه بمیرد و برانگیخته شود. آن‌گاه پاداش اعمالش را نیابد، و پروردگارش را در برابر خویش بیابد و او تعالی حساب عملش را به صورت کامل به او بدهد، و الله زودشمار است.
یا اعمال‌شان مانند تاریکی‌هایی در دریایی عمیق است، که موجی آنها را می‌پوشاند، و از بالای این موج موجی دیگر است، و از بالای آن ابری است که آنچه را ستارگان به آن هدایت می‌کنند می‌پوشاند، تاریکی‌های متراکم که بر روی یکدیگر قرار دارند، کسی‌که در این تاریکی‌ها افتاده است هرگاه دستش را درآورد بر اثر تاریکی زیاد به سختی دستش را ببیند، و کافر اینچنین است، که تاریکی‌های جهل و شک و حیرت و مُهر روی قلبش، بر او متراکم شده است، و هرکس که الله هدایت از گمراهی، و علم به کتابش را به او روزی نداده باشد، هیچ هدایتی نخواهد داشت که با آن راه یابد، و هیچ کتابی نخواهد داشت که از آن روشنایی برگیرد.
- ای رسول- آیا ندانسته‌ای که تمام مخلوقات الله که در آسمان‌ها و زمین هستند تسبیح او تعالی را می‌گویند، و پرندگان که بال‌های‌شان را در هوا گشوده‌اند تسبیح او را می‌گویند، الله نماز هر یک از این مخلوقات را که نماز می‌گزارند مانند انسان، و تسبیح هر یک از آنها را که تسبیح می‌گویند مانند پرندگان می‌داند، و الله از آنچه که انجام می‌دهند آگاه است، و ذره‌ای از کارهای‌شان بر او تعالی پوشیده نمی‌ماند.
و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین تنها از آنِ الله است، و در روز قیامت بازگشت برای حسابرسی و جزا فقط به‌سوی اوست.
- ای رسول- آیا ندانسته‌ای که الله ابر را می‌رانَد، سپس اجزای آن را به یکدیگر پیوند می‌زند، سپس آن را متراکم و بر روی هم قرار می‌دهد، آن‌گاه باران را می‌بینی که از درون ابر درمی‌آید، و از سوی آسمان از ابری متراکم که از نظر بزرگی به کوه‌ها می‌ماند تکه‌های منجمد آب مانند سنگریزه فرو می‌فرستد، آن‌گاه آن تگرگ را به هر یک از بندگانش که بخواهد می‌رساند، و آن را از هر یک از بندگانش که بخواهد بازمی‌دارد، نزدیک است که روشنایی برق ابر بر اثر شدت درخشندگی، چشم‌ها را ببرد.
الله میان شب و روز را از نظر بلندی و کوتاهی، و آمدن و رفتن به نوبت می‌آورد، به‌راستی‌که در این نشانه از دلایل ربوبیت، اندرزی است برای کسانی‌که بر قدرت و وحدانیت الله می‌نگرند.
و الله تمام حیواناتی را که روی زمین می‌جنبند از نطفه‌ای آفرید، که برخی از آنها مانند مارها بر روی شمکشان راه می‌روند، و برخی از آنها مانند انسان و پرندگان بر روی دو پا راه می‌روند، و برخی از آنها مانند چارپایان بر روی چهار پا راه می‌روند، الله آنچه از موارد مذکور و غیرمذکور را که بخواهد می‌آفریند، زیرا الله تعالی بر هر چیزی تواناست، و هیچ‌چیز او را ناتوان نمی‌سازد.
به تحقیق که بر محمد صلی الله علیه وسلم آیاتی روشن که هیچ ابهامی در آنها نیست نازل کرده‌ایم، و الله هرکس را بخواهد به راه راستی که هیچ کجی و انحرافی ندارد توفیق می‌دهد، و این راه او را به بهشت می‌رساند.
و منافقان می‌گویند: به الله ایمان آوردیم، و به رسول صلی الله علیه وسلم ایمان آوردیم، و از الله اطاعت کردیم، و از رسولش اطاعت کردیم، سپس گروهی از آنها روی می‌گردانند، و پس از ادعای ایمان به الله و رسولش و اطاعت از آن دو، از الله و رسولش در امر به جهاد در راه الله و سایر فرامین اطاعت نمی‌کنند، و این رویگردانان از طاعت الله و رسولش مؤمن نیستند هر چند چنین ادعای ایمان داشته باشند.
و چون این منافقان به‌سوی الله و به‌سوی رسولش فراخوانده شوند تا در اموری که با هم اختلاف دارند رسول صلی الله علیه وسلم میان‌شان داوری کند، به‌سبب نفاقی که دارند به‌ناگاه از حکم رسول صلی الله علیه وسلم روی می‌گردانند.
و اگر بدانند که حق با آنها است، و رسول به مصلحت آنها حکم خواهد کرد تسلیم‌شده و فروتن نزدش می‌آیند.
آیا در دل‌های اینها بیماری‌ای همیشگی است، یا در اینکه او رسول الله است تردید دارند، یا می‌ترسند الله و رسولش در داوری بر آنها ستم کنند؟ دلیل این امر موارد مذکور نیست، بلکه به‌سبب رویگردانی از داوری رسول صلی الله علیه وسلم و دشمنی‌شان با اوست.
سخن مؤمنان جز این نیست که وقتی به‌سوی الله، و به‌سوی رسولش فراخوانده شوند تا میان آنها داوری کند می‌گویند: سخنش را شنیدیم، و از امرش اطاعت کردیم، و همان کسانی‌که این صفات را دارند در دنیا و آخرت رستگارانند.
و هرکس از الله و رسولش فرمان‌برداری کند، و تسلیم حکم‌شان شود، و از آنچه که او را به گناهان می‌کشاند بترسد، و از عذاب الله با اجرای اوامر، و ترک نواهی او تعالی بترسد، فقط اینها همان دست‌یافتگان به خیر دنیا و آخرت هستند.
و با استوارترین سوگندهایی که می‌توانستند با آن سوگند یاد کنند به الله سوگند یاد کردند که: اگر آنها را به خروج به جهاد فرمان دهی به‌طور قطع خارج خواهند شد. - ای رسول- به آنها بگو: سوگند یاد نکنید، زیرا دروغ شما شناخته شده است، و اطاعت ادعایی‌تان نیز شناخته شده است، و الله به آنچه انجام می‌دهید آگاه است، و ذره‌ای از اعمال‌تان هر چند آنها را نهان کنید بر او تعالی پوشیده نمی‌ماند.
- ای رسول- به این منافقان بگو: در آشکار و نهان از الله و رسول اطاعت کنید، پس اگر از اطاعت آن دو روی بگردانید فقط تبلیغی که رسول به آن مکلف شده است برعهدۀ اوست، و طاعتی که به آن مکلف شده‌اید و عمل به آنچه که آورده است برعهدۀ خودتان است، و اگر از اوامر و نواهی الهی اطاعت کنید به‌سوی حق راه می‌یابید. جز ابلاغ آشکار، چیزی برعهدۀ رسول صلی الله علیه وسلم نیست، و واداشتن و اجبار شما بر هدایت، برعهدۀ او نیست.
الله به کسانی از شما که به الله ایمان آورده‌اند و اعمال صالح انجام داده‌اند وعده داده که آنها را در برابر دشمنان‌شان یاری رساند، و آنها را جانشینانی در روی زمین قرار خواهد داد همان‌گونه که مؤمنان پیش از آنها را جانشینانی بر روی زمین قرار داد، و به آنها وعده داده که آن دین‌شان که برای‌شان پسندیده است- یعنی همان دین اسلام- را بزرگ و نیرومند قرار خواهد داد، و به آنها وعده داده که ترس آنها را به آرامش تبدیل خواهد کرد، تنها مرا عبادت کنید، و هیچ‌چیز را با من شریک قرار ندهید، و هرکس بعد از این نعمت‌ها کفر ورزد، همان‌ها خارج‌شدگان از طاعت الله هستند.
و نماز را به کامل‌ترین وجه برپا دارید، و زکات اموال‌تان را بدهید، و رسول را با انجام آنچه به شما فرمان داده، و ترک آنچه شما را از آن نهی کرده است اطاعت کنید؛ امید است که به رحمت الله دست یابید.
- ای رسول- مپندار کسانی‌که به الله کفر ورزیده‌اند آن‌گاه که بخواهم عذاب را بر آنها فرو فرستم از چنگ من فرار می‌کنند، پناهگاه آنها در روز قیامت جهنم است، و چه بد است مقصد کسانی‌که به جهنم می‌روند.
ای کسانی‌که به الله ایمان آورده‌اید و به آنچه برای‌تان تشریع کرده است عمل کرده‌اید، غلامان و کنیزکان شما و کودکان آزادی که به سن احتلام نرسیده‌اند باید در سه وقت از شما کسب اجازه کنند: قبل از نماز صبح هنگام تعویض لباس خواب با لباس بیداری، در نیمروز آن‌گاه که لباس‌های‌تان را برای قیلوله درمی‌آورید، و پس از نماز عشا؛ زیرا وقت خواب شما و درآوردن لباس‌های بیداری و پوشیدن لباس خواب است، این سه وقت اوقات برهنگی شما هستند، که نباید در این وقت‌ها جز پس از کسب اجازه تان بر شما وارد شوند، و غیر از این اوقات گناهی نه بر شماست و نه بر آنها که بدون کسب اجازه وارد شوند. آنها زیاد رفت و آمد می‌کنند، و بر گرد یکدیگر می‌چرخید، پس کسب اجازه برای ورود آنان در تمام اوقات، دشوار است. الله همان‌گونه که حکم کسب اجازه را برای‌تان بیان کرد آیات دلالت‌کننده بر احکامی را که برای شما تشریع و بیان می‌کند، و الله به مصالح بندگانش آگاه است، و در احکامی که برای‌شان تشریع می‌کند بسیار داناست.
و کودکان شما هرگاه به سن احتلام رسیدند باید هنگام ورود به خانه‌ها در تمام اوقات اجازه بگیرند همان‌گونه که قبلا در مورد بزرگان گفته شد، همان‌گونه که الله احکام کسب اجازه را برای‌تان بیان کرد آیاتش را برای شما بیان می‌کند، و الله از مصالح بندگانش آگاه است و در آنچه برای‌شان تشریع می‌کند بسیار داناست.
و زنان سالخورده‌ای که به دلیل سن زیاد حیض نمی‌بینند و باردار نمی‌شوند، کسانی‌که امیدی به نکاح ندارند گناهی بر آنها نیست که بعضی پوشش‌های خویش مانند روسری را کنار گذارند، بدون اینکه زیور پنهانی را که به پوشاندن آن فرمان یافته‌اند آشکار کنند، و برای پوشش و عفت بیشتر اگر این لباس را کنار نگذارند برای‌شان بهتر است از اینکه آن را کنار بگذارند، و الله سخنان‌تان را می‌شنود، و از کارهای‌تان آگاه است، و ذره‌ای از سخنان و کارهای‌تان بر او پوشیده نمی‌ماند، و شما را در قبال آن جزا خواهد داد.
بر شخص نابینا و لنگ و بیمار گناهی نیست، اگر تکالیفی مانند جهاد در راه الله را که قادر بر انجام آن نیستند ترک کنند، و - ای مؤمنان- نه در خوردن از خانه‌های خودتان که خانه‌های پسران‌تان نیز از جملۀ آن است بر شما گناهی است، و نه در خوردن از خانه‌های پدران‌تان یا مادران‌تان یا برادران‌تان یا خواهران‌تان یا عموهای‌تان یا عمه‌هایتان، یا دایی‌های‌تان یا خاله‌هایتان، یا خانه‌هایی که محافظت از آنها به شما سپرده شده است مانند نگهبان باغ، و در خوردن از خانه‌های دوستان‌تان نیز به خاطر رضایت او از این امر طبق عادت گناهی بر شما نیست. گناهی بر شما نیست که با هم یا به تنهایی بخورید، پس چون به خانه‌هایی مثل خانه‌های مذکور و سایر خانه‌ها وارد شدید به افراد حاضر در آن این‌گونه سلام کنید: السلام علیکم، اما اگر کسی در آن نبود بر خودتان این‌گونه سلام کنید: السلام علینا و علی عباد الله الصالحین، این درودی مبارک از جانب الله است که برای‌تان تشریع شده است؛ چون مودت و الفت میان شما را گسترش می‌دهد، و سخن پاکی است که شنونده را خوشحال می‌کند، مانند موضوع بحث این سوره، الله آیات را برای‌تان بیان می‌کند تا در آنها بیندیشید، و به مقتضای آنها عمل کنید.
در حقیقت مؤمنان راستین همان کسانی هستند که به الله و رسولش ایمان آورده‌اند، و هنگامی‌که همراه پیامبر صلی الله علیه وسلم در کاری که آنها را برای مصلحت مسلمانان گرد می‌آورد باشند، تا برای رفتن از او کسب اجازه نکنند نمی‌روند، - ای رسول- کسانی‌که هنگام رفتن از تو کسب اجازه می‌کنند همان‌ها هستند که واقعاً به الله و رسولش ایمان دارند، پس چون برای برخی امور مهم از تو اجازه خواستند به هر یک از آنها که خواستی اجازه دهی اجازه بده، و برای آنها آمرزش گناهان‌شان را طلب کن، زیرا الله نسبت به گناهان بندگان توبه‌کارش بسیار آمرزنده، و نسبت به آنها بسیار مهربان است.
- ای مؤمنان- به رسول‌الله صلی الله علیه وسلم احترام بگذارید، و هرگاه او را صدا زدید با اسمش مانند: ای محمد، یا با اسم پدرش مثل: ای پسر عبدالله او را صدا نزنید، آن‌گونه که یکدیگر را صدا می‌زنید، بلکه بگویید: ای رسول‌الله، ای نبی‌الله، و هرگاه شما را برای کاری عمومی فراخواند دعوتش را مانند دعوت میان یکدیگر در امور بی‌اهمیت عادی مپندازید، بلکه برای اجابت دعوتش بشتابید، به تحقیق الله از کسانی از شما که پنهانی و بدون اجازه می‌روند آگاه است، پس کسانی‌که با امر رسول‌الله صلی الله علیه وسلم مخالفت می‌کنند باید بترسند از اینکه الله مصیبت و بلایی بر آنها فرو فرستد، یا عذابی رنج‌آور که بر آن صبر ندارند را به آنها برساند.
بدانید که آفرینش و فرمانروایی و تدبیر آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است فقط از آنِ الله است،- ای مردم- او تعالی از احوال شما آگاه است، و ذره‌ای از آن بر او پوشیده نمی‌ماند، و روز قیامت - آن‌گاه که با رستاخیز پس از مرگ به‌سوی او بازگردانیده می‌شوید- شما را از اعمالی‌که در دنیا انجام داده‌اید باخبر می‌سازد، و الله از همه چیز آگاه است، و ذره‌ای نه در آسمان‌ها و نه در زمین بر او پوشیده نمی‌ماند.
سورة النور
معلومات السورة
الكتب
الفتاوى
الأقوال
التفسيرات

سورةُ (النُّور) مِن السُّوَر المدنيَّة، فرَضها الله عز وجل لِما تضمَّنته من أحكامٍ شرعية بالغة الأهمية؛ ففيها حدُّ الزِّنا، والأحكامُ المتعلقة به، وفيها ذِكْرُ حادثةِ (الإفك)، وتبرئةِ السيدة عائشة رضي الله عنها من هذه الكبيرةِ، ومِن عقوبتها، وقد نزَلتْ تبرئتُها من عندِ الله عز وجل من السماء، مبيِّنةً أن شَرَفَ النبي صلى الله عليه وسلم محفوظٌ بحفظِ الله له، وقد تَبِعَ ذِكْرَ هذه القصة مقاصدُ وأحكامٌ كثيرة؛ من فرضِ الحجاب، وغيرِ ذلك من الأحكام المتعلقة بالنساء؛ لذا كان السلفُ يحرصون على أن تتعلم نساؤُهم سورةَ (النُّور).

ترتيبها المصحفي
24
نوعها
مدنية
ألفاظها
1319
ترتيب نزولها
102
العد المدني الأول
62
العد المدني الأخير
62
العد البصري
64
العد الكوفي
64
العد الشامي
64

* قوله تعالى: {اْلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةٗ وَاْلزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٞۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى اْلْمُؤْمِنِينَ} [النور: 3]:

عن عبدِ اللهِ بن عمرٍو رضي الله عنهما، قال: «كان رجُلٌ يقالُ له: مَرْثَدُ بنُ أبي مَرْثَدٍ، وكان رجُلًا يَحمِلُ الأَسْرى مِن مكَّةَ حتى يأتيَ بهم المدينةَ، قال: وكانت امرأةٌ بَغِيٌّ بمكَّةَ يقالُ لها : عَنَاقٌ، وكانت صديقةً له، وإنَّه كان وعَدَ رجُلًا مِن أُسارى مكَّةَ يَحمِلُه، قال: فجِئْتُ حتى انتهَيْتُ إلى ظِلِّ حائطٍ مِن حوائطِ مكَّةَ في ليلةٍ مُقمِرةٍ، قال: فجاءت عَنَاقٌ، فأبصَرتْ سوادَ ظِلِّي بجَنْبِ الحائطِ، فلمَّا انتهَتْ إليَّ عرَفتْ، فقالت: مَرْثَدٌ؟ فقلتُ: مَرْثَدٌ، قالت: مرحبًا وأهلًا، هلُمَّ فَبِتْ عندنا الليلةَ، قلتُ: يا عَنَاقُ، حرَّمَ اللهُ الزِّنا! قالت: يا أهلَ الخِيامِ، هذا الرَّجُلُ يَحمِلُ أَسْراكم، قال: فتَبِعَني ثمانيةٌ، وسلَكْتُ الخَنْدَمةَ، فانتهَيْتُ إلى كهفٍ أو غارٍ، فدخَلْتُ، فجاؤوا حتى قاموا على رأسي، فبالُوا، فظَلَّ بَوْلُهم على رأسي، وأعماهم اللهُ عنِّي، قال: ثم رجَعوا، ورجَعْتُ إلى صاحبي، فحمَلْتُه، وكان رجُلًا ثقيلًا، حتى انتهَيْتُ إلى الإذخِرِ، ففكَكْتُ عنه كَبْلَه، فجعَلْتُ أحمِلُه ويُعْيِيني، حتى قَدِمْتُ المدينةَ، فأتَيْتُ رسولَ اللهِ ﷺ، فقلتُ: يا رسولَ اللهِ، أنكِحُ عَنَاقًا؟ مرَّتَينِ، فأمسَكَ رسولُ اللهِ ﷺ، فلَمْ يرُدَّ عليَّ شيئًا، حتى نزَلتِ: {اْلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةٗ وَاْلزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٞۚ} [النور: 3]، فقال رسولُ اللهِ ﷺ: «يا مَرْثَدُ، الزَّاني لا يَنكِحُ إلا زانيةً أو مشركةً، والزَّانيةُ لا يَنكِحُها إلا زانٍ أو مشركٌ؛ فلا تَنكِحْها»». سنن الترمذي (٣١٧٧).

* قوله تعالى: {وَاْلَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَٰجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمْ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَٰدَٰتِۭ بِاْللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ اْلصَّٰدِقِينَ} [النور: 6]:

عن سهلِ بن سعدٍ السَّاعديِّ رضي الله عنه: «أنَّ عُوَيمِرًا أتى عاصمَ بنَ عَدِيٍّ، وكان سيِّدَ بني عَجْلانَ، فقال: كيف تقولون في رجُلٍ وجَدَ مع امرأتِه رجُلًا؛ أيقتُلُه فتقتُلونه أم كيف يَصنَعُ؟ سَلْ لي رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم عن ذلك، فأتى عاصمٌ النبيَّ صلى الله عليه وسلم، فقال: يا رسولَ اللهِ، فكَرِهَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم المسائلَ، فسأله عُوَيمِرٌ، فقال: إنَّ رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم كَرِهَ المسائلَ وعابَها، قال عُوَيمِرٌ: واللهِ، لا أنتهي حتى أسألَ رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم عن ذلك، فجاء عُوَيمِرٌ، فقال: يا رسولَ اللهِ، رجُلٌ وجَدَ مع امرأتِه رجُلًا؛ أيقتُلُه فتقتُلونه أم كيف يَصنَعُ؟ فقال رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم: «قد أنزَلَ اللهُ القرآنَ فيك وفي صاحبتِك»، فأمَرَهما رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم بالمُلاعَنةِ بما سمَّى اللهُ في كتابِه، فلاعَنَها، ثم قال: يا رسولَ اللهِ، إن حبَسْتُها فقد ظلَمْتُها، فطلَّقَها، فكانت سُنَّةً لِمَن كان بعدهما في المُتلاعِنَينِ، ثم قال رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم: «انظُروا فإن جاءت به أسحَمَ، أدعَجَ العينَينِ، عظيمَ الأَلْيَتَينِ، خَدَلَّجَ الساقَينِ؛ فلا أحسَبُ عُوَيمِرًا إلا قد صدَقَ عليها، وإن جاءت به أُحَيمِرَ كأنَّه وَحَرَةٌ، فلا أحسَبُ عُوَيمِرًا إلا قد كذَبَ عليها»، فجاءت به على النَّعْتِ الذي نعَتَ به رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم مِن تصديقِ عُوَيمِرٍ، فكان بعدُ يُنسَبُ إلى أُمِّهِ». أخرجه البخاري (٤٧٤٥).

عن سعيدِ بن جُبَيرٍ رحمه الله، قال: «سُئِلتُ عن المُتلاعِنَينِ في إمرةِ مُصعَبٍ: أيُفرَّقُ بينهما؟ قال: فما درَيْتُ ما أقولُ، فمضَيْتُ إلى منزلِ ابنِ عُمَرَ بمكَّةَ، فقلتُ للغلامِ: استأذِنْ لي، قال: إنَّه قائلٌ، فسَمِعَ صوتي، قال: ابنُ جُبَيرٍ؟ قلتُ: نَعم، قال: ادخُلْ؛ فواللهِ، ما جاء بك هذه الساعةَ إلا حاجةٌ، فدخَلْتُ، فإذا هو مُفترِشٌ بَرْذَعةً، مُتوسِّدٌ وِسادةً حَشْوُها لِيفٌ، قلتُ: أبا عبدِ الرَّحمنِ، المُتلاعِنانِ: أيُفرَّقُ بينهما؟ قال: سُبْحانَ اللهِ! نَعم، إنَّ أوَّلَ مَن سألَ عن ذلك فلانُ بنُ فلانٍ، قال: يا رسولَ اللهِ، أرأيتَ أنْ لو وجَدَ أحدُنا امرأتَه على فاحشةٍ، كيف يَصنَعُ: إن تكلَّمَ تكلَّمَ بأمرٍ عظيمٍ، وإن سكَتَ سكَتَ على مثلِ ذلك؟! قال: فسكَتَ النبيُّ صلى الله عليه وسلم فلم يُجِبْهُ، فلمَّا كان بعد ذلك أتاه، فقال: إنَّ الذي سألتُك عنه قد ابتُلِيتُ به؛ فأنزَلَ اللهُ عز وجل هؤلاء الآياتِ في سورةِ النُّورِ: {وَاْلَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَٰجَهُمْ} [النور: 6]، فتلاهُنَّ عليه، ووعَظَه، وذكَّرَه، وأخبَرَه أنَّ عذابَ الدُّنيا أهوَنُ مِن عذابِ الآخرةِ، قال : لا، والذي بعَثَك بالحقِّ ما كذَبْتُ عليها، ثم دعاها فوعَظَها وذكَّرَها، وأخبَرَها أنَّ عذابَ الدُّنيا أهوَنُ مِن عذابِ الآخرةِ، قالت: لا، والذي بعَثَك بالحقِّ إنَّه لكاذبٌ، فبدَأَ بالرَّجُلِ، فشَهِدَ أربَعَ شَهاداتٍ باللهِ إنَّه لَمِن الصادقين، والخامسةُ أنَّ لعنةَ اللهِ عليه إن كان مِن الكاذبِينَ، ثم ثنَّى بالمرأةِ، فشَهِدتْ أربَعَ شَهاداتٍ باللهِ إنَّه لَمِن الكاذبينَ، والخامسةُ أنَّ غضَبَ اللهِ عليها إن كان مِن الصادقينَ، ثم فرَّقَ بينهما». أخرجه مسلم (١٤٩٣).

- وفي هذه الآيةِ كلامٌ كثير فيما يتعلقُ بأسبابِ النزول، والاختلافِ فيها، والترجيحِ بينها، ويراجع للفائدة: "المحرر في أسباب النزول" (719)؛ فقد بحث المسألة بحثًا وافيًا، والله الموفِّق.

* قوله تعالى: {إِنَّ اْلَّذِينَ جَآءُو بِاْلْإِفْكِ عُصْبَةٞ مِّنكُمْۚ لَا تَحْسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلْ هُوَ خَيْرٞ لَّكُمْۚ لِكُلِّ اْمْرِيٕٖ مِّنْهُم مَّا اْكْتَسَبَ مِنَ اْلْإِثْمِۚ وَاْلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبْرَهُۥ مِنْهُمْ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ} [النور: 11]:

عن ابنِ شِهابٍ، قال: حدَّثَني عُرْوةُ بن الزُّبَيرِ، وسعيدُ بن المسيَّبِ، وعَلْقمةُ بن وقَّاصٍ، وعُبَيدُ اللهِ بن عبدِ اللهِ بن عُتْبةَ بن مسعودٍ؛ عن عائشةَ رضي الله عنها زوجِ النبيِّ صلى الله عليه وسلم، حينَ قال لها أهلُ الإفكِ ما قالوا، وكلُّهم حدَّثَني طائفةً مِن حديثِها، وبعضُهم كان أوعى لحديثِها مِن بعضٍ، وأثبَتَ له اقتصاصًا، وقد وعَيْتُ عن كلِّ رجُلٍ منهم الحديثَ الذي حدَّثَني عن عائشةَ، وبعضُ حديثِهم يُصدِّقُ بعضًا، وإن كان بعضُهم أوعى له مِن بعضٍ؛ قالوا:

قالت عائشةُ أمُّ المؤمنين رضي الله عنها: «كان رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم إذا أراد سَفَرًا أقرَعَ بين أزواجِه، فأيُّهنَّ خرَجَ سَهْمُها خرَجَ بها رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم معه.

قالت عائشةُ: فأقرَعَ بيننا في غزوةٍ غزاها، فخرَجَ فيها سَهْمي، فخرَجْتُ مع رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم بعدما أُنزِلَ الحجابُ، فكنتُ أُحمَلُ في هَوْدجي وأَنزِلُ فيه، فسِرْنا، حتى إذا فرَغَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم مِن غزوتِه تلك وقفَلَ، دنَوْنا مِن المدينةِ قافِلينَ، آذَنَ ليلةً بالرَّحيلِ، فقُمْتُ حين آذَنوا بالرَّحيلِ، فمشَيْتُ حتى جاوَزْتُ الجيشَ، فلمَّا قضَيْتُ شأني أقبَلْتُ إلى رَحْلي، فلمَسْتُ صدري، فإذا عِقْدٌ لي مِن جَزْعِ ظَفَارِ قد انقطَعَ، فرجَعْتُ، فالتمَسْتُ عِقْدي، فحبَسَني ابتغاؤُه، قالت: وأقبَلَ الرَّهْطُ الذين كانوا يُرحِّلوني، فاحتمَلوا هَوْدجي، فرحَلوه على بَعيري الذي كنتُ أركَبُ عليه، وهم يَحسَبون أنِّي فيه، وكان النساءُ إذ ذاك خِفافًا لم يَهبُلْنَ، ولم يَغشَهنَّ اللَّحْمُ، إنَّما يأكُلْنَ العُلْقةَ مِن الطعامِ، فلَمْ يستنكِرِ القومُ خِفَّةَ الهَوْدجِ حينَ رفَعوه وحمَلوه، وكنتُ جاريةً حديثةَ السِّنِّ، فبعَثوا الجمَلَ، فسارُوا، ووجَدتُّ عِقْدي بعدما استمَرَّ الجيشُ، فجِئْتُ مَنازِلَهم وليس بها منهم داعٍ ولا مجيبٌ، فتيمَّمْتُ منزلي الذي كنتُ به، وظنَنْتُ أنَّهم سيَفقِدوني فيَرجِعون إليَّ، فبَيْنا أنا جالسةٌ في منزلي، غلَبتْني عَيْني فنِمْتُ، وكان صَفْوانُ بنُ المُعطَّلِ السُّلَميُّ ثم الذَّكْوانيُّ مِن وراءِ الجيشِ، فأصبَحَ عند منزلي، فرأى سوادَ إنسانٍ نائمٍ، فعرَفَني حين رآني، وكان رآني قبل الحجابِ، فاستيقَظْتُ باسترجاعِه حين عرَفَني، فخمَّرْتُ وجهي بجِلْبابي، وواللهِ، ما تكلَّمْنا بكلمةٍ، ولا سَمِعْتُ منه كلمةً غيرَ استرجاعِه، وهَوَى حتى أناخَ راحلتَه، فوَطِئَ على يدِها، فقُمْتُ إليها، فرَكِبْتُها، فانطلَقَ يقُودُ بي الراحلةَ حتى أتَيْنا الجيشَ مُوغِرِينَ في نَحْرِ الظَّهيرةِ وهم نزولٌ، قالت: فهلَكَ مَن هلَكَ، وكان الذي تولَّى كِبْرَ الإفكِ عبدَ اللهِ بنَ أُبَيٍّ ابنَ سَلُولَ.

قال عُرْوةُ: أُخبِرْتُ أنَّه كان يشاعُ ويُتحدَّثُ به عنده، فيُقِرُّه ويستمِعُه ويَسْتَوْشِيهِ.

وقال عُرْوةُ أيضًا: لَمْ يُسَمَّ مِن أهلِ الإفكِ أيضًا إلا حسَّانُ بنُ ثابتٍ، ومِسطَحُ بنُ أُثَاثةَ، وحَمْنةُ بنتُ جَحْشٍ، في ناسٍ آخَرِينَ لا عِلْمَ لي بهم، غيرَ أنَّهم عُصْبةٌ؛ كما قال اللهُ تعالى، وإنَّ كُبْرَ ذلك يقالُ له: عبدُ اللهِ بنُ أُبَيٍّ ابنُ سَلُولَ.

قال عُرْوةُ: كانت عائشةُ تَكرَهُ أن يُسَبَّ عندها حسَّانُ، وتقولُ: إنَّه الذي قال:

فَإِنَّ أَبِي وَوَالِدَهُ وَعِرْضِي***لِعِرْضِ مُحَمَّدٍ مِنْكُمْ وِقَاءُ

قالت عائشةُ: فقَدِمْنا المدينةَ، فاشتكَيْتُ حينَ قَدِمْتُ شهرًا، والناسُ يُفِيضون في قولِ أصحابِ الإفكِ، لا أشعُرُ بشيءٍ مِن ذلك، وهو يَرِيبُني في وجَعي أنِّي لا أعرِفُ مِن رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم اللُّطْفَ الذي كنتُ أرى منه حين أشتكي، إنَّما يدخُلُ عليَّ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم فيُسلِّمُ، ثم يقولُ: «كيف تِيكُمْ؟»، ثم ينصرِفُ، فذلك يَرِيبُني، ولا أشعُرُ بالشرِّ، حتى خرَجْتُ حينَ نقَهْتُ، فخرَجْتُ مع أمِّ مِسطَحٍ قِبَلَ المَنَاصِعِ، وكان مُتبرَّزَنا، وكنَّا لا نخرُجُ إلا ليلًا إلى ليلٍ، وذلك قبل أن نتَّخِذَ الكُنُفَ قريبًا مِن بيوتِنا.

قالت: وأمرُنا أمرُ العرَبِ الأُوَلِ في البَرِّيَّةِ قِبَلَ الغائطِ، وكنَّا نتأذَّى بالكُنُفِ أن نتَّخِذَها عند بيوتِنا.

قالت: فانطلَقْتُ أنا وأمُّ مِسطَحٍ، وهي ابنةُ أبي رُهْمِ بنِ المطَّلِبِ بنِ عبدِ منافٍ، وأمُّها بنتُ صَخْرِ بنِ عامرٍ، خالةُ أبي بكرٍ الصِّدِّيقِ، وابنُها مِسطَحُ بنُ أُثَاثةَ بنِ عَبَّادِ بنِ المطَّلِبِ، فأقبَلْتُ أنا وأمُّ مِسطَحٍ قِبَلَ بيتي حينَ فرَغْنا مِن شأنِنا، فعثَرتْ أمُّ مِسطَحٍ في مِرْطِها، فقالت: تَعِسَ مِسطَحٌ، فقلتُ لها: بئسَ ما قُلْتِ، أتسُبِّينَ رجُلًا شَهِدَ بَدْرًا؟ فقالت: أيْ هَنْتَاهْ، ولم تَسمَعي ما قال؟ قالت: وقلتُ: ما قال؟ فأخبَرتْني بقولِ أهلِ الإفكِ، قالت: فازدَدتُّ مرَضًا على مرَضي، فلمَّا رجَعْتُ إلى بيتي، دخَلَ عليَّ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم، فسلَّمَ، ثم قال: «كيف تِيكُم؟»، فقلتُ له: أتأذَنُ لي أن آتيَ أبوَيَّ؟ قالت: وأريدُ أن أستيقِنَ الخبَرَ مِن قِبَلِهما، قالت: فأذِنَ لي رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم.

فقلتُ لأُمِّي: يا أُمَّتَاه، ماذا يَتحدَّثُ الناسُ؟ قالت: يا بُنَيَّةُ، هَوِّني عليكِ؛ فواللهِ، لقَلَّما كانت امرأةٌ قطُّ وَضِيئةٌ عند رجُلٍ يُحِبُّها، لها ضرائرُ، إلا كثَّرْنَ عليها، قالت: فقلتُ: سُبْحانَ اللهِ! أوَلَقَدْ تحدَّثَ الناسُ بهذا؟

قالت: فبكَيْتُ تلك الليلةَ حتى أصبَحْتُ، لا يَرقأُ لي دمعٌ، ولا أكتحِلُ بنَوْمٍ، ثم أصبَحْتُ أبكي.

قالت: ودعا رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم عليَّ بنَ أبي طالبٍ وأسامةَ بنَ زيدٍ حينَ استلبَثَ الوحيُ، يَسألُهما ويستشيرُهما في فِراقِ أهلِه، قالت: فأمَّا أسامةُ فأشار على رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم بالذي يَعلَمُ مِن براءةِ أهلِه، وبالذي يَعلَمُ لهم في نفسِه، فقال أسامةُ: أهلُك، ولا نَعلَمُ إلا خيرًا، وأمَّا عليٌّ فقال: يا رسولَ اللهِ، لم يُضيِّقِ اللهُ عليك، والنساءُ سِواها كثيرٌ، وسَلِ الجاريةَ تصدُقْكَ.

قالت: فدعا رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم بَرِيرةَ، فقال: أيْ بَرِيرةُ، هل رأيتِ مِن شيءٍ يَرِيبُكِ؟ قالت له بَرِيرةُ: والذي بعَثَك بالحقِّ، ما رأيتُ عليها أمرًا قطُّ أغمِصُهُ غيرَ أنَّها جاريةٌ حديثةُ السِّنِّ، تنامُ عن عجينِ أهلِها، فتأتي الدَّاجنُ فتأكُلُه.

قالت: فقام رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم مِن يومِه، فاستعذَرَ مِن عبدِ اللهِ بنِ أُبَيٍّ وهو على المِنبَرِ، فقال: يا معشرَ المسلمين، مَن يَعذِرُني مِن رجُلٍ قد بلَغَني عنه أذاه في أهلي؟ واللهِ، ما عَلِمْتُ على أهلي إلا خيرًا، ولقد ذكَروا رجُلًا ما عَلِمْتُ عليه إلا خيرًا، وما يدخُلُ على أهلي إلا معي، قالت: فقامَ سعدُ بنُ مُعاذٍ أخو بني عبدِ الأشهَلِ، فقال: أنا يا رسولَ اللهِ أعذِرُك، فإن كان مِن الأَوْسِ ضرَبْتُ عُنُقَه، وإن كان مِن إخوانِنا مِن الخَزْرَجِ أمَرْتَنا ففعَلْنا أمْرَك، قالت: فقامَ رجُلٌ مِن الخَزْرَجِ، وكانت أمُّ حسَّانَ بِنْتَ عَمِّه مِن فَخِذِه، وهو سعدُ بنُ عُبَادةَ، وهو سيِّدُ الخَزْرَجِ، قالت: وكان قَبْلَ ذلك رجُلًا صالحًا، ولكنِ احتمَلتْهُ الحَمِيَّةُ، فقال لسعدٍ: كذَبْتَ، لَعَمْرُ اللهِ لا تقتُلُه، ولا تَقدِرُ على قَتْلِه، ولو كان مِن رَهْطِك ما أحبَبْتَ أن يُقتَلَ، فقام أُسَيدُ بنُ حُضَيرٍ، وهو ابنُ عَمِّ سعدٍ، فقال لسعدِ بنِ عُبَادةَ: كذَبْتَ، لَعَمْرُ اللهِ لَنقتُلَنَّهُ؛ فإنَّك منافِقٌ تُجادِلُ عن المنافِقينَ، قالت: فثارَ الحيَّانِ: الأَوْسُ والخَزْرَجُ، حتى هَمُّوا أن يَقتتِلوا، ورسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم قائمٌ على المِنبَرِ، قالت: فلم يَزَلْ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم يُخفِّضُهم حتى سكَتوا، وسكَتَ.

قالت: فبكَيْتُ يومي ذلك كلَّه، لا يَرقأُ لي دمعٌ، ولا أكتحِلُ بنَوْمٍ.

قالت: وأصبَحَ أبوايَ عندي، وقد بكَيْتُ ليلتَينِ ويومًا، لا يَرقأُ لي دمعٌ، ولا أكتحِلُ بنَوْمٍ، حتى إنِّي لَأظُنُّ أنَّ البكاءَ فالقٌ كبدي، فبَيْنا أبوايَ جالسانِ عندي وأنا أبكي، فاستأذَنتْ عليَّ امرأةٌ مِن الأنصارِ، فأذِنْتُ لها، فجلَستْ تبكي معي.

قالت: فبَيْنا نحن على ذلك، دخَلَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم علينا، فسلَّمَ، ثم جلَسَ، قالت: ولَمْ يَجلِسْ عندي منذُ قِيلَ ما قِيلَ قَبْلَها، وقد لَبِثَ شهرًا لا يوحى إليه في شأني بشيءٍ، قالت: فتشهَّدَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم حينَ جلَسَ، ثم قال: «أمَّا بعدُ، يا عائشةُ، إنَّه بلَغَني عنكِ كذا وكذا، فإن كنتِ بريئةً، فسيُبرِّئُكِ اللهُ، وإن كنتِ ألمَمْتِ بذَنْبٍ، فاستغفِري اللهَ وتُوبي إليه؛ فإنَّ العبدَ إذا اعترَفَ ثم تابَ، تابَ اللهُ عليه»، قالت: فلمَّا قضى رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم مقالتَه، قلَصَ دَمْعي حتى ما أُحِسُّ منه قطرةً، فقلتُ لأبي: أجِبْ رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم عنِّي فيما قال، فقال أبي: واللهِ، ما أدري ما أقولُ لرسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم، فقلتُ لأُمِّي: أجيبي رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم فيما قال، قالت أُمِّي: واللهِ، ما أدري ما أقولُ لرسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم، فقلتُ - وأنا جاريةٌ حديثةُ السِّنِّ لا أقرأُ مِن القرآنِ كثيرًا -: إنِّي واللهِ لقد عَلِمْتُ؛ لقد سَمِعْتُم هذا الحديثَ حتى استقَرَّ في أنفُسِكم، وصدَّقْتُم به، فلَئِنْ قلتُ لكم: إنِّي بريئةٌ، لا تُصدِّقوني، ولَئِنِ اعترَفْتُ لكم بأمرٍ، واللهُ يَعلَمُ أنِّي منه بريئةٌ؛ لَتُصدِّقُنِّي، فواللهِ، لا أجدُ لي ولكم مثَلًا إلا أبا يوسُفَ حينَ قال: {فَصَبْرٞ ‌جَمِيلٞۖ ‌وَاْللَّهُ اْلْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ} [يوسف: 18]، ثم تحوَّلْتُ واضطَجَعْتُ على فِراشي، واللهُ يَعلَمُ أنِّي حينئذٍ بريئةٌ، وأنَّ اللهَ مُبَرِّئي ببراءتي، ولكنْ واللهِ ما كنتُ أظُنُّ أنَّ اللهَ مُنزِلٌ في شأني وَحْيًا يُتلَى، لَشأني في نفسي كان أحقَرَ مِن أن يَتكلَّمَ اللهُ فيَّ بأمرٍ، ولكنْ كنتُ أرجو أن يَرى رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم في النَّوْمِ رُؤْيَا يُبرِّئُني اللهُ بها، فواللهِ، ما رامَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم مَجلِسَه، ولا خرَجَ أحدٌ مِن أهلِ البيتِ حتى أُنزِلَ عليه، فأخَذَه ما كان يأخُذُه مِن البُرَحاءِ، حتى إنَّه لَيَتحدَّرُ منه مِن العَرَقِ مِثْلُ الجُمَانِ وهو في يومٍ شاتٍ مِن ثِقَلِ القولِ الذي أُنزِلَ عليه، قالت: فسُرِّيَ عن رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم وهو يَضحَكُ، فكانت أوَّلَ كلمةٍ تكلَّمَ بها أن قال: «يا عائشةُ، أمَّا اللهُ فقد برَّأَكِ»، قالت: فقالت لي أُمِّي: قُومِي إليه، فقلتُ: واللهِ لا أقُومُ إليه؛ فإنِّي لا أحمَدُ إلا اللهَ عز وجل.

قالت: وأنزَلَ اللهُ تعالى: {إِنَّ اْلَّذِينَ جَآءُو بِاْلْإِفْكِ عُصْبَةٞ مِّنكُمْۚ} [النور: 11] العَشْرَ الآياتِ، ثم أنزَلَ اللهُ هذا في براءتي.

قال أبو بكرٍ الصِّدِّيقُ - وكان يُنفِقُ على مِسطَحِ بنِ أُثَاثةَ؛ لقَرابتِه منه وفقرِه -: واللهِ، لا أُنفِقُ على مِسطَحٍ شيئًا أبدًا بعد الذي قال لعائشةَ ما قال؛ فأنزَلَ اللهُ: {وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُواْ اْلْفَضْلِ مِنكُمْ} [النور: 22] إلى قولِه: {غَفُورٞ رَّحِيمٌ} [النور: 22]، قال أبو بكرٍ الصِّدِّيقُ: بلى واللهِ إنِّي لَأُحِبُّ أن يَغفِرَ اللهُ لي، فرجَعَ إلى مِسطَحٍ النَّفقةَ التي كان يُنفِقُ عليه، وقال: واللهِ، لا أنزِعُها منه أبدًا.

قالت عائشةُ: وكان رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم سألَ زَيْنَبَ بنتَ جَحْشٍ عن أمري، فقال لزَيْنَبَ: ماذا عَلِمْتِ أو رأَيْتِ؟ فقالت: يا رسولَ اللهِ، أَحْمي سمعي وبصَري، واللهِ، ما عَلِمْتُ إلا خيرًا، قالت عائشةُ: وهي التي كانت تُسامِيني مِن أزواجِ النبيِّ صلى الله عليه وسلم، فعصَمَها اللهُ بالوَرَعِ، قالت: وطَفِقَتْ أختُها حَمْنةُ تُحارِبُ لها، فهلَكتْ فيمَن هلَكَ.

قال ابنُ شهابٍ: فهذا الذي بلَغَني مِن حديثِ هؤلاء الرَّهْطِ، ثم قال عُرْوةُ: قالت عائشةُ: واللهِ، إنَّ الرَّجُلَ الذي قِيلَ له ما قِيلَ ليقولُ: سُبْحانَ اللهِ! فوالذي نفسي بيدِه، ما كشَفْتُ مِن كَنَفِ أُنْثَى قطُّ، قالت: ثم قُتِلَ بعد ذلك في سبيلِ اللهِ». أخرجه البخاري (٤١٤١).

* قوله تعالى: {وَلَا تُكْرِهُواْ فَتَيَٰتِكُمْ عَلَى اْلْبِغَآءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنٗا لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ اْلْحَيَوٰةِ اْلدُّنْيَاۚ وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اْللَّهَ مِنۢ بَعْدِ إِكْرَٰهِهِنَّ غَفُورٞ رَّحِيمٞ} [النور: 33]:

عن جابرِ بن عبدِ اللهِ رضي الله عنهما، قال: «كان عبدُ اللهِ بنُ أُبَيٍّ ابنُ سَلُولَ يقولُ لجاريةٍ له: اذهَبي فابغِينا شيئًا؛ فأنزَلَ اللهُ عز وجل: {وَلَا تُكْرِهُواْ فَتَيَٰتِكُمْ عَلَى اْلْبِغَآءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنٗا لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ اْلْحَيَوٰةِ اْلدُّنْيَاۚ وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اْللَّهَ مِنۢ بَعْدِ إِكْرَٰهِهِنَّ غَفُورٞ رَّحِيمٞ} [النور: 33]». أخرجه مسلم (٣٠٢٩).

* قوله تعالى: {وَعَدَ اْللَّهُ اْلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَعَمِلُواْ اْلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلْأَرْضِ كَمَا اْسْتَخْلَفَ اْلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ اْلَّذِي اْرْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنٗاۚ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْـٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ اْلْفَٰسِقُونَ} [النور: 55]:

عن أُبَيِّ بن كعبٍ رضي الله عنه، قال: «لمَّا قَدِمَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم وأصحابُه المدينةَ، وآوَتْهم الأنصارُ؛ رمَتْهم العرَبُ عن قوسٍ واحدةٍ، كانوا لا يَبِيتون إلا بالسِّلاحِ، ولا يُصبِحون إلا فيه، فقالوا: تَرَوْنَ أنَّا نعيشُ حتى نكونَ آمِنِينَ مطمئنِّينَ لا نخافُ إلا اللهَ؛ فنزَلتْ: {وَعَدَ اْللَّهُ اْلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَعَمِلُواْ اْلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلْأَرْضِ كَمَا اْسْتَخْلَفَ اْلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ اْلَّذِي اْرْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنٗاۚ} إلى {وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ} يعني: بالنِّعْمةِ، {فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ اْلْفَٰسِقُونَ} [النور: 55]». أخرجه الحاكم (3512).

* قوله تعالى: {لَّيْسَ عَلَى اْلْأَعْمَىٰ حَرَجٞ} [النور: 61]:

عن عائشةَ رضي الله عنها، قالت: «كان المسلمون يَرغَبون في النَّفيرِ مع رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم، فيَدفَعون مفاتيحَهم إلى ضَمْنَاهم، ويقولون لهم: قد أحلَلْنا لكم أن تأكلوا ما أحبَبْتم، فكانوا يقولون: إنَّه لا يَحِلُّ لنا؛ إنَّهم أَذِنوا مِن غيرِ طِيبِ نفسٍ؛ فأنزَلَ اللهُ عز وجل: {لَّيْسَ عَلَى اْلْأَعْمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى اْلْأَعْرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى اْلْمَرِيضِ حَرَجٞ وَلَا عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُواْ مِنۢ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَٰنِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَٰمِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّٰتِكُمْ} [النور: 61] إلى قولِه: {أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُۥٓ} [النور: 61]». "الصحيح المسند من أسباب النزول" (170).

* سورة (النُّور):

سُمِّيتْ سورة (النُّور) بذلك؛ لذِكْرِ النُّور فيها، وقد تكرَّر فيها سبعَ مرات، وفيها آيةُ (النُّور).

* ورَد في سورة (النُّور) كثيرٌ من الأحكام؛ لذا جاء في فضلها:

عن أبي وائلٍ رحمه الله، قالَ: «قرَأَ ابنُ عباسٍ سورةَ (النُّورِ)، ثمَّ جعَلَ يُفسِّرُها، فقال رجُلٌ: لو سَمِعتْ هذا الدَّيْلَمُ، لأسلَمتْ». " فتح الباري" لابن حجر (٧‏/١٢٦).

وعن مجاهدِ بن جَبْرٍ المكِّيِّ رحمه الله، قال: «علِّموا رجالَكم سورةَ (المائدةِ)، وعلِّموا نساءَكم سورةَ (النُّورِ)». أخرجه البيهقي (٢٤٢٨).

تضمَّنتْ سورةُ (النُّور) الموضوعات الآتية:

1. الزِّنا والأحكام المتعلقة به (١-١٠).

2. حادثة (الإفك) (١١-٢٦).

3. آداب اجتماعية (٢٧-٣٤).

4. نور الإيمان، وظلام الكفر (٣٥-٤٠).

5. مِن آثار قدرة الله وعظمته (٤١-٤٦).

6. المنافقون لم ينتفعوا بآيات الله (٤٧-٥٤).

7. جزاء الطاعة في الدنيا والآخرة (٥٥-٥٧).

8. آداب الاستئذان داخل البيت (٥٨-٦٠).

9. الأكل من بيوت الأقارب (٦١).

10. أدب المؤمن مع الرسول عليه السلام (٦٢-٦٤).

ينظر: "التفسير الموضوعي للقرآن الكريم" لمجموعة من العلماء (5 /172).

تضمَّن اسمُ السورة مقصدَها؛ وهو أنه تعالى شامل العلمِ، اللازمِ منه تمامُ القدرة، اللازم منه إثباتُ الأمور على غاية الحِكمة، اللازم منه تأكيدُ الشَّرف للنبي صلى الله عليه وسلم، اللازم منه شَرَفُ من اختاره سبحانه لصُحْبتِه، على منازلِ قُرْبِهم منه، واختصاصهم به، اللازم منه غايةُ النزاهة والشَّرف والطهارة لأمِّ المؤمنين عائشة رضي الله عنها، التي مات صلى الله عليه وسلم وهو عنها راضٍ، ثم ماتت هي رضي الله عنها صالحةً محسنة، وهذا هو المقصود بالذات، ولكن إثباته محتاجٌ إلى تلك المقدِّمات.

ينظر: "مصاعد النظر للإشراف على مقاصد السور" للبقاعي (2 /310).