ترجمة سورة التوبة

الترجمة الفارسية - دار الإسلام

ترجمة معاني سورة التوبة باللغة الفارسية من كتاب الترجمة الفارسية - دار الإسلام.
من تأليف: فريق عمل اللغة الفارسية بموقع دار الإسلام .
[این آیات،‌] اعلام بیزارى [و پایان تعهد] از طرف الله و پیامبرش نسبت به مشركانى است كه [شما مسلمانان] با آنان پیمان بسته‌اید.
پس [اى مشركان، فقط] چهار ماه [فرصت دارید که با امنیت كامل‌] در زمین بگردید و بدانید كه [هرگز] نمى‌توانید الله را ناتوان سازید [و از عذابش بگریزید] و الله رسواكنندۀ كافران است.
و [این] اعلامی است از جانب الله و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر [= عید قربان] که: «الله و پیامبرش از مشرکان بیزارند؛ پس اگر توبه کنید، برای شما بهتر است و اگر روی بگردانید [و سرپیچی کنید] بدانید که شما [هرگز] نمی‌توانید الله را ناتوان سازید [و از عذابش بگریزید]؛ و [تو ای پیامبر،] کسانی را ‌که کفر ورزیدند، به عذاب دردناکی بشارت بده.
مگر کسانی از مشرکان که با آنان پیمان بسته‌اید و چیزى از [تعهدات خود نسبت به‌] شما فروگذار نكرده‌اند و کسی را علیه شما پشتیبانی نکردند؛ پیمان آنان را تا پایان مدتشان به پایان برسانید [که] بی‌تردید، الله پرهیزگاران را دوست دارد.
وقتی ماه‏های حرام سپرى شد، مشركان را هر كجا یافتید، بکُشید و آنان را دستگیر كنید و در محاصره بگذارید و در هر گذرگاهی به كمین آنان بنشینید؛ پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات پرداختند، رهایشان کنید [چرا که] بی‌تردید الله آمرزندۀ مهربان است.
و [ای پیامبر،] اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش بده تا سخن الله را بشنود؛ سپس او را به محل امنش برسان. این [امان‏دادن به مشرکان،] به سبب آن است که آنان گروهی نادانند.
چگونه مشرکان می‌توانند نزد الله و پیامبرش [عهد و] پیمانی داشته باشند؟ مگر [در مورد] کسانی که با آنان نزدیک مسجدالحرام [در حدیبیه‌] پیمان بسته‌اید. پس تا [مشرکان در مورد آن عهد،] با شما پایدارند، شما [نیز] با آنان پایدار باشید؛ [چرا که] بی‌تردید، الله پرهیزگاران را دوست ‌دارد.
چگونه [پیمان مشرکان ارزش دارد] با اینكه اگر بر شما دست یابند، دربارۀ شما نه [حقِ] خویشاوندى را مراعات مى‌كنند و نه هیچ پیمانی را؟ آنان شما را با زبان خود راضی می‌کنند و حال آنكه دل‏هایشان امتناع مى‌ورزد و بیشتر آنان نافرمانند.
آیات الله را به بهای ناچیزی فروختند و [مردم را] از راهِ او بازداشتند. به راستى چه بد اعمالى انجام مى‌دادند!
اینان در حق هیچ مؤمنی، نه [حق] خویشاوندی را مراعات می‏کنند و نه پیمانی را؛ و اینانند که تجاوزکارند.
پس [با این حال،] اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات پرداختند، برادران دینیِ شما [مسلمانان] هستند؛ و ما آیات خود را برای گروهی که می‌دانند، به تفصیل بیان می‌کنیم.
و اگر [تعهد و] سوگندشان را پس از پیمان خویش شکستند و در دینتان طعنه زدند، با پیشوایان کفر بجنگید؛ زیرا آنان عهد [و پیمانی با شما] ندارند؛ باشد که [از رفتار خود] دست بردارند.
[ای مؤمنان،] چرا با گروهى نمى‌جنگید كه سوگند [و پیمان] خود را شكستند و در بیرون راندنِ پیامبر [از مکه] کوشیدند؟ آنان بودند كه نخستین ‌بار [با یاری کردن قبیلۀ بَکْر در برابر خُزاعه، جنگ را] با شما آغاز كردند. آیا از آنان مى‌ترسید؟ در حالی که اگر ایمان دارید، الله سزاوارتر است که از او بترسید.
با آنان بجنگید تا الله آنان را به دست شما عذاب كند و خوار سازد و شما را بر آنان پیروز گرداند و دل‏های مؤمنان را آرام بخشد.
و [با شکست کافران،] خشم دل‏های آنان [= مؤمنان] را برطرف کند؛ و الله از هر کس بخواهد درمی‌گذرد؛ و الله دانای حکیم است.
آیا پنداشته‌اید كه [بدون امتحان الهی] به حال خود رها مى‌شوید؟ در حالى كه الله هنوز كسانى از شما را كه جهاد كرده‌اند و جز الله و پیامبر و مؤمنان [کسی را به دوستی و] همرازى نگرفته‌اند معلوم نکرده است؟ و الله به آنچه می‌کنید آگاه است.
سزاوار نیست که مشرکان، مساجدِ الله را آباد کنند، در حالی ‌که آنان [عملاً] به کفرِ خویش گواهند [و آن را اظهار می‌کنند]. آنانند كه اعمالشان تباه گشته است و خود در آتش [دوزخ] جاودانند.
مساجدِ الله را فقط کسانی [باید] آباد کنند که به الله و روز آخرت ایمان آورده‌اند و نماز برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و از غیر الله نمی‌ترسند. امید است که اینان از هدایت‌یافتگان باشند.
[ای مشرکان،] آیا آب‏دادن به حاجیان و آباد‏کردن مسجد الحرام را با [ایمان و عملِ] كسى كه به الله و روز واپسین ایمان آورده و در راه الله جهاد كرده است برابر می‌دانید؟ [این دو هرگز] نزد الله برابر نیستند؛ و الله ستمکاران [مشرک] را هدایت نمى‌كند.
كسانى كه ایمان آوردند و هجرت كردند و در راه الله با اموال و جان‏های خویش جهاد کردند، نزد الله مقام برتری دارند؛ و اینان همان رستگارانند.
پروردگارشان آنان را از جانب خویش به رحمت و خشنودى و باغ‏هایی [در بهشت‌] مژده مى‌دهد كه در آنها نعمت‏هایی پایدار دارند.
همواره در آن جاودانند. به راستی که پاداش بزرگ [فقط] نزد الله است.
ای کسانی ‌که ایمان آورده‌اید، اگر پدران و برادرانتان كفر را بر ایمان ترجیح می‌دهند، [آنان را] به دوستى نگیرید؛ و هر کس از شما که آنان را به دوستى بگیرد، آنان همان ستمكارانند.
[ای پیامبر، به مؤمنان] بگو: «اگر پدران‌ و فرزندان و برادران و همسران و خویشاوندانتان و اموالی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کسادی‌اش می‌ترسید و خانه‌هایی که به آن دلخوش هستید، نزد شما از الله و پیامبرش و جهاد در راه او محبوب‌ترند، منتظر باشید تا الله فرمان [عذاب] خویش را نازل کند؛ و الله گروه نافرمان را هدایت نمی‌کند».
بی‌تردید، الله شما [مؤمنان] را در موقعیت‏های زیادی یاری کرده است و نیز در جنگ حُنَین، آنگاه که فراوانی تعدادتان، شما را [شاد و] شگفت‌زده کرد؛ ولی هیچ سودی به حالتان نداشت و زمین ـ با همۀ گستردگی‌ ـ بر شما تنگ آمد؛ آنگاه [به دشمن‌] پشت کردید [و گریختید].
سپس الله آرامش خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهیانی را که شما نمی‌دیدید [به یاری‏تان] فرستاد و کسانی را که کفر ورزیده بودند عذاب کرد؛ و جزای کافران چنین است‌.
سپس الله بعد از آن [عذاب خفت‌بار،] توبۀ‌ هر ‌کس را بخواهد می‌پذیرد؛ و الله آمرزندۀ مهربان است.
ای کسانی‌ که ایمان آورده‌اید، مشرکان قطعاً پلید‌ند؛ پس نباید بعد از امسال به مسجدالحرام نزدیک شوند؛ و اگر [به خاطر قطع تجارت با آنان] از تنگدستی بیم دارید، [بدانید که] اگر الله بخواهد، شما را از بخشش خویش بی‌نیاز می‌سازد. بی‌تردید، الله دانای حکیم است.
با کسانی [از اهل کتاب] که به الله و روز قیامت ایمان نمی‌آورند و آنچه را الله و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌شمارند و دین حق را نمی‌پذیرند بجنگید تا آنگاه که با شکست و خواری به دست خویش جِزیه دهند.
و یهود گفتند: «عُزَیر پسر الله است» و نصاری گفتند: «مسیح پسر الله است». این سخن [باطلى‌] است كه بر زبان مى‌آورند و به گفتار كسانى كه پیش از این كفر ورزیدند شباهت دارد. الله آنان را نابود کند! چگونه [از حق] منحرف می‌شوند؟
[این مشرکان،] علما و راهبان خود و [همچنین] مسیح ـ پسر مریم ـ را به جای الله [به عنوان] معبودان خویش تلقی کردند؛ حال آنكه دستوری جز این نداشتند که فقط الله یگانه را عبادت کنند كه معبودى [به‏حق] جز او نیست. او تعالی از آنچه [با وی] شریک قرار می‌دهند، منزه است.
آنان مى‌خواهند نورِ الله را با سخنان خویش خاموش كنند؛ ولی الله جز این نمی‌خواهد که نورِ خویش را کامل کند؛ هر چند کافران خوش نداشته باشند.
اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است تا آن را بر همۀ ادیان پیروز گرداند؛ هر چند مشركان دوست نداشته باشند.
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بی‌تردید، بسیارى از علما[ی یهودی] و راهبان، اموال مردم را به ناحق مى‌خورند و [آنان را] از راه الله باز مى‌دارند؛ و كسانى كه زر و سیم مى‌اندوزند و آن را در راه الله انفاق نمى‌كنند، آنان را به عذابی دردناک بشارت بده.
روزى كه آن [گنجینه‌ها] را در آتش دوزخ سرخ كنند و پیشانى و پهلو و پشتشان را با آن داغ نهند [و بگویند:] «این است آنچه براى خویش مى‌اندوختید؛ پس بچشید آنچه را كه مى‌اندوختید».
شمار ماه‏ها نزد الله، [از] روزی که آسمان‏ها و زمین را آفریده است، در کتاب الله [= لوح محفوظ] دوازده ماه است که [جنگ و درگیری در] چهار ماه از آن، حرام است؛ [ذوالقعده، ذوالحجه، محرم و رجب]. این است آیینِ استوار [و راهِ حق]؛ پس در این [چهار ماه،] بر خود ستم نكنید و با همۀ [انواع] مشركان [و کافران] بجنگید، چنان كه آنان با همۀ شما مى‌جنگند؛ و بدانید كه الله همراه پرهیزگاران است.
بی‌تردید، به تأخیر‏ انداختن [ماه‏های حرام و بر هم زدن ترتیب اصلىِ آنها، موجب] افزایش کفر است [و] کسانی که کفر ورزیدند با این کار، به گمراهی کشیده می‌شوند. آن [ماه] را یک سال حلال مى‌شمارند و یک سالِ [دیگر] حرام مى‌دانند تا با تعداد ماه‏هایی كه الله حرام كرده است یکسان سازند؛ پس [به سبب آن،‌] آنچه را که الله حرام كرده است [بر خود] حلال می‌کنند؛ زشتىِ اعمال آنان برایشان آراسته شده است؛ و الله گروه كافران را هدایت نمى‌كند.
اى كسانى كه ایمان آورده‌اید، شما را چه شده است كه چون به شما گفته مى‌شود: «در راه الله رهسپار [جهاد] شوید»، سستی به خرج مى‌دهید [و در خانه‌هایتان می‌نشینید]؟ آیا به جاى آخرت، به زندگى دنیا دل خوش كرده‌اید؟ [پس بدانید که] کالای زندگى دنیا در برابر آخرت، جز اندكى نیست.
[ای مؤمنان،] اگر رهسپار [جهاد] نگردید، [الله] شما را به عذابى دردناک گرفتار مى‌كند و به جاى شما گروهى دیگر را مى‌آورَد و [شما با نافرمانی، هرگز] به او تعالی زیانى نمی‌رسانید؛ و الله بر هر چیزى تواناست.
[ای اصحاب پیامبر،] اگر شما او را یارى نكنید، قطعاً الله [او را ياری می‏كند، همان گونه كه قبلاً] یارى‌اش نمود؛ هنگامى كه کافران او را [از مكه‌] بیرون كردند، در حالی که او دوّمین نفر بود [و یک نفر بیشتر همراه نداشت]؛ آنگاه که آن دو در غار [ثور پناه گرفته] بودند، به یار خود [= ابوبکر] ‌گفت: «غم مخور [كه] بی‌تردید الله با ماست»؛ پس الله آرامشِ خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهیانى كه آنها را نمى‌دیدید، تأیید [و تقویت] كرد و سخن كسانى را كه كفر ورزیدند پست‌تر گردانْد؛ و سخن الله است كه برتر است؛ و الله شكست‌ناپذیرِ حكیم است.
سبكبار و گرانبار [به هر حالتی، برای جهاد] رهسپار شوید و با اموال و جان‏هایتان در راه الله جهاد كنید. اگر بدانید، این براى شما بهتر است.
[ای پیامبر،] اگر [هدف منافقان از همراهی با تو، کسبِ غنیمت و یافتن] مالى در دسترس و سفرى [آسان و] كوتاه بود، قطعاً به دنبال تو مى‌آمدند؛ ولى آن راهِ پر مشقت [= شام] بر آنان دور [و دشوار] نمود؛ و به زودى به الله سوگند خواهند خورد كه: «اگر مى‌توانستیم، حتماً با شما رهسپار می‌شدیم». [آنان با نافرمانی و سوگند دروغ‌،] خود را به هلاكت افکندند و الله مى‌داند كه آنان یقیناً دروغگو هستند.
[ای پیامبر،] الله از تو درگذرد! چرا پیش از آنكه [حال‌] راستگویان بر تو روشن گردد و دروغگویان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى [که در جهاد شركت نكنند]؟
كسانى كه به الله و روز واپسین ایمان دارند، در جهاد با اموال و جان‏هایشان از تو اجازه [معافیت] نمى‌خواهند؛ و الله به [حال‌] پرهیزگاران داناست.
تنها كسانى از تو اجازه [معافیت از جهاد] مى‌خواهند كه به الله و روز واپسین ایمان ندارند و دل‏هایشان به تردید آلوده است و در تردید خود سرگردانند.
و اگر [به راستى‌] ارادۀ رهسپاری [به قصد جهاد] داشتند، قطعاً ساز و برگی برایش فراهم مى‌کردند؛ ولى الله رهسپاریِ آنان را نپسندید؛ پس آنان را منصرف نمود و [به آنان‌] گفته شد: «با خانه‌نشینان بمانید».
[ای مؤمنان،] اگر [منافقان] همراه شما رهسپار می‌شدند، [به سبب بزدلی و فرار از میدان جنگ،] جز فتنه و فساد برایتان به بار نمی‌آوردند و در میانتان نفوذ مى‏نمودند و در حق شما فتنه‌جویی می‌کردند و در جمع شما جاسوسانی دارند؛ و الله به [حال‌] ستمکاران آگاه است‌.
یقیناً پیش از این [نیز منافقان، بسیار] فتنه‌جویى کردند و كارها را بر تو [وارونه و] آشفته جلوه دادند تا آنکه حق آمد و فرمان الله آشكار گردید، در حالى كه آنان کراهت داشتند.
و از میان آنان کسی هست که می‌گوید: «به من اجازه بده [که جهاد نکنم] و مرا در فتنه نینداز». آگاه باشید! [منافقان] هم اکنون نیز در فتنه افتاده‌اند و بی‌تردید، دوزخ بر کافران احاطه دارد.
[ای پیامبر،] اگر به تو نیکی برسد، آنان را ناراحت می‌کند و اگر مصیبتی به تو رسد، می‌گویند: «ما پیش از این چارۀ کار خود را اندیشیده‌ایم» و شادمان [نزد خانواده‌هایشان] بازمی‌گردند.
بگو: «هرگز [مصیبتی] به ما نمی‌رسد، جز آنچه الله برایمان مقرر کرده است. او [دوست و] کارسازِ ماست و مؤمنان باید بر الله توکل کنند».
[به منافقان] بگو: «آیا برای ما جز یکی از دو نیکی [پیروزی یا شهادت] را انتظار دارید؟ در حالى كه ما انتظار مى‌كشیم الله از جانب خویش یا به دست ما، شما را به عذابى [سخت] گرفتار کند. پس انتظار بكشید كه بی‌تردید، ما [نیز] با شما منتظریم».
[به منافقان] بگو: «چه با رغبت چه با کراهت انفاق كنید، هرگز از شما پذیرفته نمی‌شود [چرا که] بی‌تردید، شما گروهى نافرمان بوده‌اید».
و هیچ چیز مانع قبول انفاق‏هایشان نشد، جز اینكه آنان به الله و پیامبرش كفر ورزیدند و جز با سستی نماز نمى‌گزارند و جز به كراهت [و بی‌میلی] انفاق نمى‌كنند.
پس [ای پیامبر،] اموال و فرزندانشان تو را شگفت‌زده نکند. بی‌تردید، الله مى‌خواهد آنان را در زندگى دنیا به این وسیله عذاب كند و در حالی که کافرند جانشان برآید.
و آنان [= منافقان] به الله سوگند یاد می‌کنند که از شما [مؤمنان] هستند، در حالی‌ که از شما نیستند؛ ولی آنان گروهی هستند که می‌ترسند [و به این سبب سوگند می‌خورند].
اگر پناهگاه یا غار یا گریزگاهى پیدا ‌كنند، شتابان به سوى آن روى مى‌آورند.
و برخی از آنان هستند که در [تقسیم] صدقات [و غنایم] بر تو خرده می‌گیرند؛ اگر از آن [اموال‌] به آنان داده شود راضی مى‌گردند و اگر چیزی از آن به آنان داده نشود، خشمگین می‌شوند.
و [قطعاً برایشان بهتر بود] اگر به آنچه الله و پیامبرش به آنان داده‌اند راضی مى‌گشتند و مى‌گفتند: «الله برایمان کافی است؛ به زودى الله و پیامبرش از فضل و بخشش خود به ما مى‌دهند و ما به الله [امیدوار و] مشتاقیم».
زکات‌ اختصاص دارد به فقیران و مستمندان و کارگزاران [جمع‌آوری و توزیعِ] آن و دلجویی‌شدگان [تازه مسلمان] و برای [آزاد کردن] بردگان و [پرداختِ وام] بدهکاران و [جهادگران] در راهِ الله و [کمک به] درراه‌ماندگان. [این] فریضه‌ای [مقررشده] از جانب الله است؛ و الله دانای حکیم است.
و برخی از آنان [= منافقان] هستند که پیامبر را می‌آزارند و می‌گویند: «او زود‌باور [و سراپا گوش] است»؛ [ای پیامبر،] بگو: «او براى شما [فقط] شنوندۀ سخنِ خیر است. [وی] به الله ایمان دارد و [سخن‌] مؤمنان را باور دارد و براى كسانى از شما كه ایمان آورده‌اند رحمتى است»؛ و كسانى كه رسول الله را می‌آزارند، عذابى دردناک [در پیش‌] دارند.
[ای مؤمنان، منافقان] برایتان به الله سوگند یاد می‌کنند تا شما را راضی سازند؛ در حالی‌ که اگر ایمان داشتند، شایسته‌تر [این] بود که الله و پیامبرش را راضی سازند.
آیا نمی‌دانند هر‌ کس با الله و رسولش مخالفت [و دشمنی] کند، مسلماً آتش جهنم برای اوست [و] جاودانه در آن خواهد بود؟ این همان رسوایی بزرگ است.
منافقان بیم دارند كه [مبادا] سوره‌اى دربارۀ آنان [بر پیامبر] نازل شود و آنان [= مؤمنان] را از آنچه در دل‏های آنان [= منافقان] است آگاه سازد. [ای پیامبر، به آنان] بگو: «[هر چه می‌خواهید،] مسخره كنید [که] بى‌تردید، الله آنچه را كه [از آن‌ می‌پرهیزید و] هراس دارید، افشا خواهد كرد».
و اگر از آنان بپرسی: [«چرا تمسخر می‌کردید؟»] مسلّماً می‌گویند: «ما جدی نمی‌گفتیم و [شوخی و] بازی می‌کردیم». بگو: «آیا الله و آیات او و پیامبرش را مسخره می‌کردید؟»
عذر نیاورید. به راستی که شما پس از ایمانتان کافر شده‌اید. اگر گروهی از شما را [به خاطر توبه‌شان] ببخشیم، گروهی دیگر را [به سببِ سرکشی و ترک انفاق] عذاب خواهیم کرد؛ چرا که بی‌تردید، آنان تبهکار بودند.
مردان و زنان منافق، [مانند یکدیگر و] از یک گروهند: به کارهای زشت فرمان می‌دهند و از نیکی‏ها بازمی‌دارند و دست‏های خویش را [از انفاق‌] فرومى‌بندند [و] الله را فراموش کردند؛ الله [نیز با بی‌تفاوتی] آنان را به فراموشی سپرد [= رحمت و توفیقش را از آنان سلب نمود].‏ در حقيقت، اين منافقانند كه فاسق [و سرکش و گناهکار] هستند.
الله به مردان و زنان منافق و [همچنین به] کافران، آتش دوزخ را وعده داده است؛ جاودانه در آن خواهند ماند. همان [آتش‌] برایشان كافى است و الله لعنتشان كرده است و عذابى پایدار [در پیش] دارند.
[شما منافقان] همانند کسانی‌ [هستید] که پیش از شما بودند [بلکه] آنان از شما نیرومندتر بودند و اموال و فرزندان بیشتری داشتند. پس، از بهرۀ خویش [در دنیا] برخوردار شدند؛ و شما نیز از بهرۀ خود برخوردار شدید چنانکه کسانی که پیش از شما بودند [نیز] از بهرۀ خویش برخوردار شدند؛ و شما [در گناه تکذیب حق و توهین به پیامبر خود] فرو رفتید، همان طور كه آنان فرو رفتند. آنان اعمالشان در دنیا و آخرت تباه گشت و آنانند که زیانكارند.
آیا خبر کسانی‌ که پیش از آنان بودند به آنان نرسیده است؟ [کسانی همچون] قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مَدیَن [= قوم شعیب] و شهرهای زیر و رو شده [قوم لوط] که پیامبران آنان دلایل روشن برایشان آوردند [ولی آنان نپذیرفتند]؛ پس الله بر آن نبود که [با نزولِ عذاب] به آنان ستم کند؛ بلکه خود بر خویشتن ستم می‌کردند.
و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند؛ [مردم را] به نیکی فرمان می‌دهند و از ناپسند بازمی‌دارند و نماز برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و از الله و پیامبرش اطاعت می‌نمایند. اینانند که الله آنان را مورد رحمت قرار خواهد داد. بی‌تردید، الله شکست‌ناپذیرِ حکیم است.
الله به مردان و زنان مؤمن، باغ‌هایی [از بهشت] وعده داده است که جویبارها از زیر [درختان] آن جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و [نیز] خانه‌های پاکیزه‌ای در بهشت‏های جاودان [به آنان وعده داده است‌]؛ و رضایت الله [از همۀ اینها] برتر است. این همان [رستگاری و] کامیابیِ بزرگ است.
ای پیامبر، با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سختگیر باش؛ و جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرانجامی است!
[منافقان] به الله سوگند یاد می‌کنند که [سخنان ناپسندی دربارۀ الله و پیامبرش] نگفته‌اند و به راستی که سخن کفر گفته‌اند و پس از اسلام آوردنشان [باز] کافر شدند [و با دسیسه برای قتل پیامبر،] تصمیم به کاری گرفتند كه در آن موفق نشدند. و به عیب‏جویی [و مخالفت] برنخاستند مگر پس از آنکه الله و پیامبرش [با بخشیدنِ غنایم،] آنان را از فضل خویش بی‌نیاز کردند؛ پس اگر توبه کنند، برایشان بهتر است و اگر روی بگردانند، الله آنان را در دنیا و آخرت، به عذابی دردناک دچار می‌سازد و در زمین هیچ کارساز و یاوری نخواهند داشت.
بعضی از آنان با الله [عهد و] پیمان بستند که: «اگر [الله] از فضل خود [نصیبی] به ما دهد، قطعاً صدقه [و زکات] خواهیم داد و از نیکوکاران خواهیم بود».
اما وقتی [الله] از فضل خود به آنان [نصیبی] بخشید، نسبت به آن بُخل ورزیدند و [از آن پیمان] روی گرداندند و [از حق] سرپیچی کردند.
پس به سزاى آنكه با الله خُلفِ وعده كردند و به خاطر آن كه دروغ مى‌گفتند، [الله نیز] تا روزى كه او را [در قیامت] می‌بینند، در دل‏هایشان داغ [و ننگِ] نفاق نهاد.
آیا ندانسته‌اند كه الله راز و نجوایشان را [که در محافل خویش بیان می‌شود، به خوبی] مى‌داند و الله دانای رازهای نهان است؟
[منافقان] كسانى [هستند] كه بر مؤمنانى عیب مى‌گیرند كه به خواستِ خویش صدقات [بسیار] مى‌دهند و [همچنین فقرا و‌] افرادی را كه بیش از توان مالی خویش چیزی [برای صدقه] نمى‌یابند مسخره می‌کنند. الله آنان را به تمسخر مى‌گیرد و برایشان عذابى دردناک [در پیش] خواهد بود.
[ای پیامبر،] چه برای آنان آمرزش بخواهی، چه آمرزش نخواهی، [سودی به حالشان ندارد. حتی] اگر هفتاد بار برایشان آمرزش بخواهی، الله هرگز آنان را نمی‌آمرزد؛ چرا که به الله و پیامبرش کفر ورزیدند، و الله گروه نافرمان را هدایت نمی‌کند.
واماندگان [از غزوۀ تبوک] پس از [مخالفت با] رسول الله، از خانه‌نشینیِ خود شادمان شدند و از اینكه با اموال و جان‏هایشان در راه الله جهاد كنند كراهت داشتند و [به افراد سست‌ایمان] می‌گفتند: «در این گرما، رهسپار [جهاد] نشوید». [ای پیامبر، به آنان] بگو: «اگر درمی‌یافتند، آتش دوزخ [از این بسیار] سوزان‌تر است».
به سزای آنچه می‌کردند، باید [در دنیا] كم بخندند و [در آخرت] بسیار بگریند.
و اگر الله تو را به سوى گروهى از آنها بازگردانْد و از تو براى همراهی [در جهادی دیگر‌] اجازه خواستند بگو: «[از این پس،] هرگز با من رهسپار [جهاد‌] نخواهید شد و هرگز همراه من با هیچ دشمنى نبرد نخواهید كرد؛ زیرا شما نخستین بار به خانه‌نشینی رضایت دادید؛ پس با خانه‌نشینان بنشینید.
و هرگز بر هیچ‌ مُرده‌ای از آنان نماز نخوان و [برای دعا خواندن و طلب آمرزش] بر سر قبرش نایست؛ [چرا که] بی‌تردید، آنان به الله و پیامبرش کفر ورزیده‌اند و در حالی مُردند که نافرمان بودند.
و [ای پیامبر، افزونیِ] اموال و فرزندانشان تو را شگفت‌زده نکند. به راستی جز این نیست که الله می‌خواهد به این [وسیله] آنان را در دنیا عذاب کند و در حالی ‌که کافرند جانشان برآید.
و هنگامی ‌که سوره‌ای نازل شود [و امر می‌کند] که «به الله ایمان بیاورید و همراه پیامبرش جهاد کنید»، ثروتمندانشان [برای نرفتن به جهاد] از تو اجازه می‌خواهند و می‌گویند: «بگذار ما با خانه‌نشینان باشیم».
آنان راضی شدند که با خانه‌نشینان باشند و بر دل‏هایشان مُهر [نفاق‌] نهاده شده است؛ پس [خیر و صلاح خویش را] درنمی‌یابند.
اما پیامبر و کسانی‌ که با او ایمان آورده‌اند، با اموال و جان‏هایشان [در راه الله] جهاد کردند. آنانند كه همۀ نیکی‏ها برایشان است و آنان همان رستگارانند.
الله برایشان باغ‏هایی [از بهشت] مهیّا کرده است که جویبارها از زیر [درختان] آن جاری است [و] جاودانه در آن می‌مانند. این [همان رستگاری و] کامیابی بزرگ است.
و بهانه‏جویان [و عذرتراشانِ] بادیه‌نشین آمدند تا به آنان اجازه [معافیت از جهاد‌] داده شود و كسانى كه [در ادعاى ایمان خود] به الله و پیامبرش دروغ مى‏گفتند [بدون هیچ عذر و اجازه‏اى، به جای جهاد،] خانه‌نشین شدند. به زودی به کسانی از آنان که کفر ورزیدند، عذابی دردناک خواهد رسید.
بر ناتوانان [= زنان و کودکان] و بیماران و بر كسانى كه چیزى نمى‌یابند [تا در راه جهاد] هزینه كنند ـ اگر براى الله و پیامبرش خیرخواهى كنندـ گناهی نیست [که در جهاد شرکت نکنند]. بر نیكوكاران[شان نیز] هیچ راهی [برای سرزنش و مجازات] نیست؛ و الله آمرزندۀ مهربان است.
و [همچنین] گناهى نیست بر كسانى كه چون نزدت آمدند تا آنان را [برای رفتن به جهاد، بر چهارپایی] سوار كنى، [به آنان] گفتى: «چیزى پیدا نمى‌كنم که شما را بر آن بنشانم». آنان بازگشتند در حالی که چشمانشان از این اندوه، اشکبار بود كه چیزى نمى‌یابند تا [در راه جهاد] هزینه كنند.
راه [سرزنش و مجازات] تنها بر كسانى [گشوده] است كه با آنکه توانگرند [و امکان جهاد دارند]، از تو اجازه مى‌خواهند [که در جهاد شركت نكنند]. آنان به این رضایت داده‌اند كه با خانه‌نشینان باشند و الله بر دل‏هایشان مُهر [نفاق] زده است؛ پس [خیر و صلاح خویش را] درنمی‌یابند.
وقتی [از غزوۀ تبوک] به سویشان بازگردید، برایتان عذر مى‌آورند. [ای پیامبر،] بگو: «عذر نیاورید؛ ما هرگز [سخن] شما را باور نمی‌کنیم. در حقیقت، الله ما را از اخبار شما آگاه کرده است و به زودی الله و پیامبرش رفتارتان را خواهند دید [که آیا توبه می‌کنید یا بر نفاق می‌مانید]. آنگاه به سوی [الله] دانای پنهان و آشکار بازگردانده می‌شوید و او شما را از آنچه می‌کردید آگاه می‌کند».
[ای مؤمنان، پس از جنگ] وقتی به سوی آنان [= منافقان] بازگردید، برایتان به الله سوگند یاد می‌کنند تا از [گناهِ] آنان چشم‌پوشی کنید. پس از آنان روی بگردانید؛ [چرا كه] بی‌تردید، آنان پلیدند و به [سزاى‌] آنچه می‌کردند، جایگاهشان دوزخ است.
برایتان سوگند یاد می‌کنند تا از آنان راضی شوید. [حتی] اگر شما از آنان راضی شوید، الله هرگز از گروه نافرمان راضی نمی‌گردد.
کفر و نفاق اعراب [بادیه‌نشین، از دیگران] شدیدتر است و سزاوارترند كه حدودِ آنچه را كه الله بر پیامبرش نازل كرده است ندانند؛ و الله دانای حکیم است.
و برخی از اعراب [بادیه‌نشین] هستند كه آنچه را [در راه الله] هزینه مى‌كنند، خسارتى [براى خود] مى‌دانند و پیشامدهای بد را برایتان انتظار می‏کشند [تا از شما رهایی یابند]. پیشامدِ بد بر خودشان باد؛ و الله شنواى داناست.
و برخی از اعراب [بادیه‌نشین] هستند كه به الله و روز واپسین ایمان دارند و آنچه را که انفاق مى‌كنند باعث نزدیکی به الله و [نتیجه] دعاهاى پیامبر [در حق خویش] مى‌دانند. آگاه باشید! [این انفاق،] مایۀ نزدیکی آنهاست. الله [در قیامت] آنان را در جوارِ رحمتِ خویش درخواهد آورد. بی‌تردید، الله آمرزندۀ مهربان است.
و پیشگامان نخستین ـ از مهاجران و انصارـ و کسانی ‌که به نیکی از آنان پیروی کردند، الله از آنان راضی گشت و آنان [نیز] از او راضی شدند؛ و باغ‏هایی [در بهشت] برایشان مهیّا کرده است که جویبارها از زیر [درختان] آن جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند. این همان [رستگاری و] کامیابی بزرگ است.
و برخی از اعراب [بادیه‌نشین مدینه] که پیرامون شما هستند، [گروهی] منافقند و از اهل مدینه [نیز] گروهی به نفاق خو گرفته‌اند. [ای پیامبر،] تو آنان را نمی‌شناسی [ولی] ما آنان را می‌شناسیم. آنان را دو بار عذاب خواهیم کرد، سپس به سوی عذابی بزرگ [در قیامت] فرستاده می‌شوند.
و گروهی دیگر به گناهان خود [دربارۀ فرار از جهاد] اعتراف کرده‌اند. [آنان‌] كار شایسته و ناشایست را به هم آمیخته‌اند. امید است که الله توبۀ آنان را بپذیرد؛ [چرا كه] بى‌تردید، الله آمرزندۀ مهربان است.
از اموال آنان [= توبه‌کاران] صدقه [و زکات] بگیر، تا به بوسیله‌ آن، آنان را [از گناه] پاک گردانی و درجاتشان را بالا ببری؛ و برایشان دعا کن [چرا که] یقیناً دعای تو آرامشی برای آنان است؛ و الله شنوای داناست.
آیا نمی‌دانند که الله است که توبه را از بندگانش می‌پذیرد و صدقات را می‌ستانَد؛ و بی‌تردید، الله است که توبه‌پذیرِ مهربان است.
و [ای پیامبر، به متخلفان از جهاد و توبه‌کاران] بگو: «به عمل بكوشید [و آنچه را که از دست داده‌اید جبران کنید] که الله و پیامبرش و مؤمنان، کارهای شما را خواهند دید؛ و به زودی به سوی [الله] دانای پنهان و آشکار بازگردانده می‌شوید، سپس او [در قیامت] شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌سازد».
و گروهی دیگر [از متخلفانِ تبوک هستند که سرنوشت آنان به فرمان الله موکول است: یا آنان را عذاب مى‌كند و یا توبه‌شان را مى‌پذیرد؛ و الله داناى حکیم است.
و کسانی‌ [از منافقان هستند] که برای زیان رساندن [به مسلمانان] و [تقویت] کفر و تفرقه‌افکنی میان مؤمنان، مسجدی ساختند [تا] کمینگاهی باشد برای کسانی‌ که با الله و پیامبرش از پیش در جنگ بودند؛ و البته آنان سوگند یاد می‌کنند که قصدی جز نیکی [و خدمت] نداشته‌ایم؛ و[لی] الله گواهی می‌دهد که آنان قطعاً دروغگو هستند.
[ای پیامبر،] هرگز در آن مسجد [به نماز] نایست؛ [زیرا] شایسته‌تر است در مسجدی [به نماز] بایستی که از روز نخست، بر پایه پرهیزگاری بنا شده است. [آری، مسجد قُباست] که در آن، مردانی هستند که دوست دارند [از گناه و آلودگی] پاک و پاکیزه گردند؛ و الله پاکیزگان را دوست دارد.
آیا كسى كه بنیان [كار] خویش را بر پایه پرهیزگاری و رضایت الله بنا نهاده بهتر است یا كسى كه بنیان خویش را بر لبۀ پرتگاهى فروریختنى بنا نهاده است و با آن در آتش دوزخ سرنگون مى‌گردد؟ و الله گروه ستمکاران را [به سبب کفر و نفاقشان] هدایت نمی‌کند.
آن بنایی که آنان بنیان نهاده‌اند، پیوسته در دل‏هایشان مایۀ تردید [و نفاق] خواهد بود مگر آنکه دل‏هایشان پاره‌پاره شود [و بمیرند]؛ و الله دانای حکیم است.
بی‌تردید، الله از مؤمنان، جان‏ها و اموالشان را به [بهاى‌] اینكه بهشت براى آنان باشد، خریده است؛ همان كسانى كه در راه الله مى‌جنگند و [کافران را] مى‌كُشند و [یا خود به دست آنها] كشته مى‌شوند. [این‌ پاداش،] به عنوان وعده‌ای راست و درست در تورات و انجیل و قرآن بر عهدۀ اوست؛ و کیست که از الله به پیمان خویش وفادارتر است؟ پس [ای مؤمنان،] به معامله‌اى كه با او كرده‌اید شادمان باشید؛ و این همان [رستگاری و] كامیابى بزرگ است.
[کسانی که چنین پاداشی دارند، همان] توبه‌کنندگان، عبادت‏کنندگان، سپاسگزاران، روزه‌داران، رکوع‌کنندگان، سجده‌کنندگان، فرمان‏دهندگان به کارهای پسندیده و بازدارندگان از کارهای ناپسند و پاسدارانِ حدود [و احکام] الهی هستند؛ و آن مؤمنان را [که چنین هستند، به بهشت] بشارت بده.
برای پیامبر و کسانی‌ که ایمان آوردند سزاوار نیست که برای مشرکان ـ پس از اینکه برایشان آشکار شد که آنان اهل دوزخند ـ آمرزش بخواهند؛ هر چند از نزدیکان باشند.
آمرزش‌خواهیِ ابراهیم براى پدرش [آزر]، جز به خاطر وعده‌اى كه به او داده بود صورت نگرفت؛ اما وقتی برایش آشکار شد كه وى دشمن الله است، از او بیزارى جست [و برایش دعا نکرد]. به راستی که ابراهیم، بسى نیایشگر و بردبار بود.
و الله هرگز بر آن نیست كه گروهی را پس از آنکه هدایتشان کرده است گمراه بگذارد؛ مگر آنکه چیزی را که باید [از آن] پرهیز کنند برایشان روشن کرده باشد [و آنان به آن عمل نکرده باشند]. بی‌تردید، الله به هر چیزی داناست.‌
در حقیقت،‏ فرمانرواییِ آسمان‏ها و زمین از آنِ الله است. [اوست که] زنده می‌کند و می‌میرانَد؛ و شما به جز الله هیچ کارساز و یاوری ندارید.
بی‌گمان، الله بر پیامبر و مهاجران و انصار كه در هنگام دشواری [غزوۀ تبوک] از او پیروى كردند رحمت آورد؛ بعد از آنکه نزدیک بود دل‏های گروهی از آنان بلغزد [و به سبب سختی‏های فراوان، جهاد را ترک كنند] سپس [با هم] توبۀ آنان را پذیرفت. بی‌تردید، او تعالی [نسبت] به آنان دلسوز [و] مهربان است.
و [همچنین توبه] آن سه نفری [را قبول کرد] که امرشان به تأخير انداخته شد؛ آنگاه که [مسلمانان از آنان بریدند و] زمین با همۀ فراخی‌اش بر آنان تنگ شد و از خود [نیز] به تنگ آمدند و دانستند که از الله، جز به سوی خودِ او پناهگاهى نیست؛ پس [الله با بخشایشِ خویش] به آنان بازگشت تا توبه کنند [و از آنان درگذشت]. یقیناً الله است که توبه‌پذیرِ مهربان است.
ای کسانی ‌که ایمان آورده‌اید، از الله پروا کنید و با راستگویان باشید.
سزاوار نیست که اهل مدینه و اعراب [بادیه‌نشینِ] پیرامونِ آنان، از [همراهى با] رسول الله بازمانند و حفظ جان خویش را بر او مقدّم شمارند؛ زیرا در راه الله هیچ تشنگى و رنج و گرسنگی‌ای به آنان نمى‌رسد و در هیچ مكانى كه كافران را به خشم مى‌آورد قدم نمى‌گذارند و از جانب دشمن هیچ [شکست و] ضربه‌ای نمی‌خورند، مگر اینكه به [پاداشِ] آن، کاری شایسته برایشان ثبت مى‌شود. به راستی که الله پاداش نیكوكاران را ضایع نمى‌گردانَد.
و هیچ مال کوچک یا بزرگی را [در راه الله] انفاق نمی‌کنند و [در راه جهاد] از هیچ سرزمینی نمی‌گذرند مگر اینکه [پاداش آن] برایشان ثبت می‌شود تا الله بر اساس نیکوترین [طاعت و] کردارشان به آنان پاداش دهد.
و سزاوار نیست که مؤمنان همگی رهسپار [جهاد] شوند. پس چرا از هر گروهی از آنان، عده‌ای رهسپار نمی‌شوند [و عده‌ای نیز همراه پیامبر نمی‌مانند] تا [به سبب آنچه از او فرامی‌گیرند] در دین آگاهی بیابند و قوم خود را ـ وقتی به سویشان بازگشتندـ بیم دهند؟ باشد كه آنان [از كیفر الهى بترسند و] بپرهیزند.
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، با کافرانی که نزدیک [محل زندگی] شما هستند بجنگید [تا خطرشان را دفع نمایید]؛ و آنان باید در شما شدت و خشونت بیابند؛ و بدانید که الله با پرهیزگاران است.
و هنگامی‌ که سوره‌ای نازل می‌گردد، برخی از آنان [به برخی دیگر] می‌گوید: «این سوره، به ایمانِ کدام‌یک از شما افزود؟». اما کسانی که ایمان آورده‌اند، بر ایمانشان می‌افزاید و [به آن] شادمان می‌گردند.
و اما کسانی ‌که در دل‏هایشان بیماری [شک و نفاق] است، پلیدی‏ای بر پلیدی‌شان می‌افزاید و در حالی که کافرند می‌میرند.
آیا آنان نمی‌بینند که هر سال، یک یا دو بار آزمایش می‌شوند؟ اما نه توبه می‏کنند و نه پند می‌پذیرند.
و هنگامی‌ که سوره‌ای نازل می‌شود [که احوال منافقان را بیان نموده است]، بعضی از آنان به بعضی دیگر نگاه می‌کنند [و می‌گویند:] «آیا کسی شما را می‌بیند؟» سپس [مخفیانه از آن مجلس] بازمی‌گردند. الله دل‏هایشان را [از خیر و هدایت] بازگردانده است؛ زیرا آنان گروهی‌ هستند که نمی‌فهمند.
یقیناً پیامبری از [میان] خود شما به سویتان آمد که رنج‌دیدنتان بر او [گران و] دشوار است و بر [هدایت] شما سخت اصرار دارد و [نسبت] به مؤمنان، دلسوز [و] مهربان است.
پس [ای پیامبر،] اگر [مشرکان و منافقان از حق] رویگردان شدند، بگو: «الله برای من کافی است. هیچ معبودی [به‏حق] جز او نیست؛ تنها بر او توکل کردم و او پروردگارِ عرش بزرگ است».
سورة التوبة
معلومات السورة
الكتب
الفتاوى
الأقوال
التفسيرات

سورةُ (التَّوْبةِ) ارتبَطتِ ارتباطًا وثيقًا بسورة (الأنفال)، حتى ظنَّ بعضُ الصَّحابة أنهما سورةٌ واحدة؛ فقد أكمَلتِ الحديثَ عن أحكام الحرب والأَسْرى. وسُمِّيتْ بـ (الفاضحةِ)؛ لأنها فضَحتْ سرائرَ المنافقين، وأحوالَهم، وصفاتِهم. وقد نزَلتْ سورة (التَّوْبةِ) في غزوتَيْ (حُنَينٍ)، و(تَبُوكَ). وأعلَنتْ هذه السورةُ البراءةَ من الشركِ والمشركين وأفعالهم، وبيَّنتْ أحكامَ المواثيق والعهود مع المشركين، معلِنةً في خاتمتها التوبةَ على مَن تاب وتخلَّف من الصحابة - رضي الله عنهم - عن الغزوِ: {ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوٓاْۚ} [التوبة: 118].

ترتيبها المصحفي
9
نوعها
مدنية
ألفاظها
2505
ترتيب نزولها
113
العد المدني الأول
130
العد المدني الأخير
130
العد البصري
130
العد الكوفي
129
العد الشامي
130

تعلَّقتْ سورةُ (التوبة) بأحداثٍ كثيرة، وهي (الفاضحةُ)؛ لذا صحَّ في أسبابِ نزولها الكثيرُ؛ من ذلك:

* قوله تعالى: {أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ اْلْحَآجِّ وَعِمَارَةَ اْلْمَسْجِدِ اْلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاْللَّهِ وَاْلْيَوْمِ اْلْأٓخِرِ وَجَٰهَدَ فِي سَبِيلِ اْللَّهِۚ لَا يَسْتَوُۥنَ عِندَ اْللَّهِۗ وَاْللَّهُ لَا يَهْدِي اْلْقَوْمَ اْلظَّٰلِمِينَ} [التوبة: 19]:

عن النُّعمانِ بن بشيرٍ رضي الله عنهما، قال: «كنتُ عند مِنبَرِ رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم، فقال رجُلٌ: ما أُبالي ألَّا أعمَلَ عمَلًا بعد الإسلامِ إلا أن أَسقِيَ الحاجَّ، وقال آخَرُ: ما أُبالي ألَّا أعمَلَ عمَلًا بعد الإسلامِ إلا أن أعمُرَ المسجدَ الحرامَ، وقال آخَرُ: الجهادُ في سبيلِ اللهِ أفضَلُ ممَّا قُلْتم، فزجَرَهم عُمَرُ، وقال: لا تَرفَعوا أصواتَكم عند مِنبَرِ رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم، وهو يومُ الجمعةِ، ولكن إذا صلَّيْتُ الجمعةَ دخَلْتُ فاستفتَيْتُه فيما اختلَفْتم فيه؛ فأنزَلَ اللهُ عز وجل: {أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ اْلْحَآجِّ} [التوبة: 19] الآيةَ إلى آخِرِها». أخرجه مسلم (١٨٧٩).

* قوله تعالى: {اْلَّذِينَ يَلْمِزُونَ اْلْمُطَّوِّعِينَ مِنَ اْلْمُؤْمِنِينَ فِي اْلصَّدَقَٰتِ وَاْلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ} [التوبة: 79]:

عن أبي مسعودٍ عُقْبةَ بن عمرٍو رضي الله عنه، قال: «لمَّا نزَلتْ آيةُ الصَّدقةِ كنَّا نُحامِلُ، فجاءَ رجُلٌ فتصدَّقَ بشيءٍ كثيرٍ، فقالوا: مُرائي، وجاءَ رجُلٌ فتصدَّقَ بصاعٍ، فقالوا: إنَّ اللهَ لَغنيٌّ عن صاعِ هذا؛ فنزَلتِ: {اْلَّذِينَ يَلْمِزُونَ اْلْمُطَّوِّعِينَ مِنَ اْلْمُؤْمِنِينَ فِي اْلصَّدَقَٰتِ وَاْلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ} [التوبة: 79] الآية». أخرجه البخاري (١٤١٥).

* قوله تعالى: {وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدٗا وَلَا تَقُمْ عَلَىٰ قَبْرِهِۦٓۖ} [التوبة: 84]:

عن عبدِ اللهِ بنِ عُمَرَ رضي الله عنهما: «أنَّ عبدَ اللهِ بنَ أُبَيٍّ لمَّا تُوُفِّيَ جاءَ ابنُه إلى النبيِّ ﷺ، فقال: يا رسولَ اللهِ، أعطِني قميصَك أُكفِّنْهُ فيه، وصَلِّ عليه، واستغفِرْ له، فأعطاه النبيُّ ﷺ قميصَه، فقال: آذِنِّي أُصلِّي عليه، فآذَنَه، فلمَّا أراد أن يُصلِّيَ عليه جذَبَه عُمَرُ رضي الله عنه، فقال: أليس اللهُ نهاك أن تُصلِّيَ على المنافِقين؟ فقال: أنا بين خِيرَتَينِ، قال: {اْسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغْفِرَ اْللَّهُ لَهُمْۚ} [التوبة: 80]، فصلَّى عليه؛ فنزَلتْ: {وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدٗا وَلَا تَقُمْ عَلَىٰ قَبْرِهِۦٓۖ} [التوبة: 84]». أخرجه البخاري (١٢٦٩).

* قوله تعالى: {مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَاْلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوٓاْ أُوْلِي قُرْبَىٰ مِنۢ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَٰبُ اْلْجَحِيمِ} [التوبة: 113]:

عن المسيَّبِ بن حَزْنٍ رضي الله عنه، قال: «لمَّا حضَرتْ أبا طالبٍ الوفاةُ جاءَه رسولُ اللهِ ﷺ، فوجَدَ عنده أبا جهلٍ، وعبدَ اللهِ بنَ أبي أُمَيَّةَ بنِ المُغيرةِ، فقال رسولُ اللهِ ﷺ: «يا عَمِّ، قُلْ: لا إلهَ إلا اللهُ، كلمةً أشهَدُ لك بها عند اللهِ»، فقال أبو جهلٍ وعبدُ اللهِ بنُ أبي أُمَيَّةَ: يا أبا طالبٍ، أتَرغَبُ عن مِلَّةِ عبدِ المطَّلِبِ؟ فلَمْ يَزَلْ رسولُ اللهِ ﷺ يَعرِضُها عليه، ويُعِيدُ له تلك المقالةَ، حتى قال أبو طالبٍ آخِرَ ما كلَّمهم: هو على مِلَّةِ عبدِ المطَّلِبِ، وأبى أن يقولَ: لا إلهَ إلا اللهُ، فقال رسولُ اللهِ ﷺ: «أمَا واللهِ لَأستغفِرَنَّ لك ما لم أُنْهَ عنك»؛ فأنزَلَ اللهُ عز وجل: {مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَاْلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوٓاْ أُوْلِي قُرْبَىٰ مِنۢ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَٰبُ اْلْجَحِيمِ} [التوبة: 113]». أخرجه مسلم (٢٤).

* قوله تعالى: {وَعَلَى اْلثَّلَٰثَةِ اْلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ اْلْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اْللَّهِ إِلَّآ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ اْللَّهَ هُوَ اْلتَّوَّابُ اْلرَّحِيمُ} [التوبة: 118]:

نزَلتْ في (كعبِ بن مالكٍ)، و(مُرَارةَ بنِ الرَّبيعِ)، و(هلالِ بنِ أُمَيَّةَ).

والحديثُ يَروِيه عبدُ اللهِ بن كعبٍ، عن أبيه كعبِ بن مالكٍ رضي الله عنه، قال: «لم أتخلَّفْ عن رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم في غزوةٍ غزاها قطُّ، إلا في غزوةِ تَبُوكَ، غيرَ أنِّي قد تخلَّفْتُ في غزوةِ بَدْرٍ، ولم يُعاتِبْ أحدًا تخلَّفَ عنه، إنَّما خرَجَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم والمسلمون يُريدون عِيرَ قُرَيشٍ، حتى جمَعَ اللهُ بَيْنهم وبين عدوِّهم على غيرِ ميعادٍ، ولقد شَهِدتُّ مع رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ليلةَ العَقَبةِ، حِينَ تواثَقْنا على الإسلامِ، وما أُحِبُّ أنَّ لي بها مَشهَدَ بَدْرٍ، وإن كانت بَدْرٌ أذكَرَ في الناسِ منها، وكان مِن خَبَري حِينَ تخلَّفْتُ عن رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم في غزوةِ تَبُوكَ: أنِّي لم أكُنْ قطُّ أقوى ولا أيسَرَ منِّي حِينَ تخلَّفْتُ عنه في تلك الغزوةِ، واللهِ ما جمَعْتُ قَبْلها راحلتَينِ قطُّ، حتى جمَعْتُهما في تلك الغزوةِ، فغزَاها رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم في حَرٍّ شديدٍ، واستقبَلَ سفَرًا بعيدًا ومَفازًا، واستقبَلَ عدوًّا كثيرًا، فجَلَا للمسلمين أمْرَهم لِيتأهَّبوا أُهْبةَ غَزْوِهم، فأخبَرَهم بوجهِهم الذي يريدُ، والمسلمون مع رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم كثيرٌ، ولا يَجمَعُهم كتابٌ حافظٌ، يريدُ بذلك الدِّيوانَ، قال كعبٌ: فقَلَّ رجُلٌ يريدُ أن يَتغيَّبَ، يظُنُّ أنَّ ذلك سيَخفَى له، ما لم يَنزِلْ فيه وَحْيٌ مِن اللهِ عز وجل، وغزَا رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم تلك الغزوةَ حِينَ طابتِ الثِّمارُ والظِّلالُ، فأنا إليها أصعَرُ، فتجهَّزَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم والمسلمون معه، وطَفِقْتُ أغدو لكي أتجهَّزَ معهم، فأرجِعُ ولم أقضِ شيئًا، وأقولُ في نفسي: أنا قادرٌ على ذلك إذا أرَدتُّ، فلم يَزَلْ ذلك يَتمادى بي حتى استمَرَّ بالناسِ الجِدُّ، فأصبَحَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم غاديًا والمسلمون معه، ولم أقضِ مِن جَهازي شيئًا، ثم غدَوْتُ فرجَعْتُ ولم أقضِ شيئًا، فلم يَزَلْ ذلك يَتمادى بي حتى أسرَعوا، وتفارَطَ الغَزْوُ، فهمَمْتُ أن أرتحِلَ فأُدرِكَهم، فيا لَيْتني فعَلْتُ، ثم لم يُقدَّرْ ذلك لي، فطَفِقْتُ إذا خرَجْتُ في الناسِ بعد خروجِ رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم يحزُنُني أنِّي لا أرى لي أُسْوةً إلا رجُلًا مغموصًا عليه في النِّفاقِ، أو رجُلًا ممَّن عذَرَ اللهُ مِن الضُّعفاءِ، ولم يذكُرْني رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم حتى بلَغَ تَبُوكَ، فقال وهو جالسٌ في القومِ بتَبُوكَ: «ما فعَلَ كعبُ بنُ مالكٍ؟»، قال رجُلٌ مِن بَني سَلِمةَ: يا رسولَ اللهِ، حبَسَه بُرْداه والنَّظرُ في عِطْفَيهِ، فقال له مُعاذُ بنُ جبلٍ: بئسَ ما قلتَ، واللهِ يا رسولَ اللهِ، ما عَلِمْنا عليه إلا خيرًا، فسكَتَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم، فبينما هو على ذلك، رأى رجُلًا مُبيِّضًا، يزُولُ به السَّرابُ، فقال رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم: «كُنْ أبا خَيْثمةَ»، فإذا هو أبو خَيْثمةَ الأنصاريُّ، وهو الذي تصدَّقَ بصاعِ التَّمْرِ حِينَ لمَزَه المنافِقون».

فقال كعبُ بن مالكٍ: فلمَّا بلَغَني أنَّ رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم قد توجَّهَ قافلًا مِن تَبُوكَ، حضَرَني بَثِّي، فطَفِقْتُ أتذكَّرُ الكَذِبَ وأقولُ: بِمَ أخرُجُ مِن سَخَطِه غدًا؟ وأستعينُ على ذلك كلَّ ذي رأيٍ مِن أهلي، فلمَّا قيل لي: إنَّ رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم قد أظَلَّ قادمًا، زاحَ عنِّي الباطلُ، حتى عرَفْتُ أنِّي لن أنجوَ منه بشيءٍ أبدًا، فأجمَعْتُ صِدْقَه، وصبَّحَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم قادمًا، وكان إذا قَدِمَ مِن سَفَرٍ، بدَأَ بالمسجدِ فركَعَ فيه ركعتَينِ، ثم جلَسَ للناسِ، فلمَّا فعَلَ ذلك جاءه المخلَّفون، فطَفِقوا يَعتذِرون إليه، ويَحلِفون له، وكانوا بِضْعةً وثمانين رجُلًا، فقَبِلَ منهم رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم علانيتَهم، وبايَعَهم، واستغفَرَ لهم، ووكَلَ سرائرَهم إلى اللهِ، حتى جئتُ، فلمَّا سلَّمْتُ تبسَّمَ تبسُّمَ المُغضَبِ، ثم قال: «تعالَ»، فجئتُ أمشي حتى جلَسْتُ بين يدَيهِ، فقال لي: «ما خلَّفَك؟ ألم تكُنْ قد ابتَعْتَ ظَهْرَك؟»، قال: قلتُ: يا رسولَ اللهِ، إنِّي واللهِ لو جلَسْتُ عند غيرِك مِن أهلِ الدُّنيا، لَرأَيْتُ أنِّي سأخرُجُ مِن سَخَطِه بعُذْرٍ، ولقد أُعطِيتُ جدَلًا، ولكنِّي واللهِ لقد عَلِمْتُ، لَئِنْ حدَّثْتُك اليومَ حديثَ كَذِبٍ تَرضَى به عنِّي، لَيُوشِكَنَّ اللهُ أن يُسخِطَك عليَّ، ولَئِنْ حدَّثْتُك حديثَ صِدْقٍ تجدُ عليَّ فيه، إنِّي لَأرجو فيه عُقْبى اللهِ، واللهِ ما كان لي عُذْرٌ، واللهِ ما كنتُ قطُّ أقوى ولا أيسَرَ منِّي حين تخلَّفْتُ عنك، قال رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم: «أمَّا هذا فقد صدَقَ؛ فقُمْ حتى يَقضِيَ اللهُ فيك»، فقُمْتُ، وثارَ رجالٌ مِن بَني سَلِمةَ فاتَّبَعوني، فقالوا لي: واللهِ ما عَلِمْناك أذنَبْتَ ذَنْبًا قبل هذا، لقد عجَزْتَ في ألَّا تكونَ اعتذَرْتَ إلى رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم بما اعتذَرَ به إليه المخلَّفون، فقد كان كافيَك ذَنْبَك استغفارُ رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم لك، قال: فواللهِ ما زالوا يُؤنِّبوني حتى أرَدتُّ أن أرجِعَ إلى رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم فأُكذِّبَ نفسي، قال: ثم قلتُ لهم: هل لَقِيَ هذا معي مِن أحدٍ؟ قالوا: نَعم، لَقِيَه معك رجُلانِ، قالا مِثْلَ ما قلتَ، فقيل لهما مثلُ ما قيل لك، قال: قلتُ: مَن هما؟ قالوا: مُرَارةُ بنُ الرَّبيعِ العامريُّ، وهِلالُ بنُ أُمَيَّةَ الواقِفيُّ، قال: فذكَروا لي رجُلَينِ صالحَينِ قد شَهِدا بَدْرًا، فيهما أُسْوةٌ، قال: فمضَيْتُ حين ذكَروهما لي.

قال: ونهَى رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم المسلمين عن كلامِنا - أيُّها الثلاثةُ - مِن بَيْنِ مَن تخلَّفَ عنه.

قال: فاجتنَبَنا الناسُ، وقال: تغيَّروا لنا، حتى تنكَّرتْ لي في نفسي الأرضُ، فما هي بالأرضِ التي أعرِفُ، فلَبِثْنا على ذلك خَمْسين ليلةً، فأمَّا صاحبايَ فاستكانا وقعَدا في بيوتِهما يَبكيانِ، وأمَّا أنا فكنتُ أشَبَّ القومِ وأجلَدَهم، فكنتُ أخرُجُ فأشهَدُ الصَّلاةَ، وأطُوفُ في الأسواقِ، ولا يُكلِّمُني أحدٌ، وآتي رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم فأُسلِّمُ عليه وهو في مَجلِسِه بعد الصَّلاةِ، فأقولُ في نفسي: هل حرَّكَ شَفَتَيهِ برَدِّ السلامِ أم لا؟ ثم أُصلِّي قريبًا منه، وأُسارِقُه النَّظرَ، فإذا أقبَلْتُ على صلاتي نظَرَ إليَّ، وإذا التفَتُّ نحوَه أعرَضَ عنِّي، حتى إذا طالَ ذلك عليَّ مِن جَفْوةِ المسلمين، مشَيْتُ حتى تسوَّرْتُ جدارَ حائطِ أبي قَتادةَ، وهو ابنُ عَمِّي، وأحَبُّ الناسِ إليَّ، فسلَّمْتُ عليه، فواللهِ ما رَدَّ عليَّ السلامَ، فقلتُ له: يا أبا قَتادةَ، أنشُدُك باللهِ هل تَعلَمَنَّ أنِّي أُحِبُّ اللهَ ورسولَه؟ قال: فسكَتَ، فعُدتُّ فناشَدتُّه، فسكَتَ، فعُدتُّ فناشَدتُّه، فقال: اللهُ ورسولُهُ أعلَمُ، ففاضت عينايَ، وتولَّيْتُ حتى تسوَّرْتُ الجدارَ.

فبَيْنا أنا أمشي في سوقِ المدينةِ، إذا نَبَطيٌّ مِن نََبَطِ أهلِ الشامِ، ممَّن قَدِمَ بالطعامِ يَبِيعُه بالمدينةِ، يقولُ: مَن يدُلُّ على كعبِ بن مالكٍ؟ قال: فطَفِقَ الناسُ يُشيرون له إليَّ، حتى جاءَني، فدفَعَ إليَّ كتابًا مِن مَلِكِ غسَّانَ، وكنتُ كاتبًا، فقرَأْتُه، فإذا فيه: أمَّا بعدُ، فإنَّه قد بلَغَنا أنَّ صاحِبَك قد جفَاك، ولم يَجعَلْك اللهُ بدارِ هوانٍ ولا مَضِيعةٍ، فالحَقْ بنا نُواسِك، قال: فقلتُ حين قرَأْتُها: وهذه أيضًا مِن البلاءِ، فتيامَمْتُ بها التَّنُّورَ، فسجَرْتُها بها.

حتى إذا مضَتْ أربعون مِن الخَمْسين، واستلبَثَ الوَحْيُ؛ إذا رسولُ رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم يأتيني، فقال: إنَّ رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم يأمُرُك أن تعتزِلَ امرأتَك، قال: فقلتُ: أُطلِّقُها أم ماذا أفعَلُ؟ قال: لا، بل اعتزِلْها، فلا تَقرَبَنَّها، قال: فأرسَلَ إلى صاحِبَيَّ بمِثْلِ ذلك، قال: فقلتُ لامرأتي: الحَقِي بأهلِكِ فكُوني عندهم حتى يَقضِيَ اللهُ في هذا الأمرِ، قال: فجاءت امرأةُ هلالِ بنِ أُمَيَّةَ رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم، فقالت له: يا رسولَ اللهِ، إنَّ هلالَ بنَ أُمَيَّةَ شيخٌ ضائعٌ ليس له خادمٌ، فهل تَكرَهُ أن أخدُمَه؟ قال: لا، ولكن لا يَقرَبَنَّكِ، فقالت: إنَّه واللهِ ما به حركةٌ إلى شيءٍ، وواللهِ ما زالَ يَبكي منذ كان مِن أمرِه ما كان إلى يومِه هذا، قال: فقال لي بعضُ أهلي: لو استأذَنْتَ رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم في امرأتِك؟ فقد أَذِنَ لامرأةِ هلالِ بنِ أُمَيَّةَ أن تخدُمَه، قال: فقلتُ: لا أستأذِنُ فيها رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم، وما يُدرِيني ماذا يقولُ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم إذا استأذَنْتُه فيها، وأنا رجُلٌ شابٌّ، قال: فلَبِثْتُ بذلك عَشْرَ ليالٍ، فكمَلَ لنا خمسون ليلةً مِن حِينَ نُهِيَ عن كلامِنا، قال: ثم صلَّيْتُ صلاةَ الفجرِ صباحَ خَمْسين ليلةً على ظَهْرِ بيتٍ مِن بيوتِنا، فبَيْنا أنا جالسٌ على الحالِ التي ذكَرَ اللهُ عز وجل منَّا، قد ضاقَتْ عليَّ نفسي، وضاقَتْ عليَّ الأرضُ بما رحُبَتْ؛ سَمِعْتُ صوتَ صارخٍ أوفَى على سَلْعٍ، يقولُ بأعلى صوتِه: يا كعبُ بنَ مالكٍ، أبشِرْ، قال: فخرَرْتُ ساجدًا، وعرَفْتُ أنْ قد جاء فَرَجٌ.

قال: فآذَنَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم الناسَ بتوبةِ اللهِ علينا حِينَ صلَّى صلاةَ الفجرِ، فذهَبَ الناسُ يُبشِّروننا، فذهَبَ قِبَلَ صاحَبَيَّ مبشِّرون، وركَضَ رجُلٌ إليَّ فرَسًا، وسعى ساعٍ مِن أسلَمَ قِبَلي، وأوفى الجبلَ، فكان الصوتُ أسرَعَ مِن الفرَسِ، فلمَّا جاءني الذي سَمِعْتُ صوتَه يُبشِّرُني، فنزَعْتُ له ثَوْبَيَّ، فكسَوْتُهما إيَّاه ببِشارتِه، واللهِ ما أملِكُ غيرَهما يومَئذٍ، واستعَرْتُ ثَوْبَيْنِ فلَبِسْتُهما، فانطلَقْتُ أتأمَّمُ رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم، يَتلقَّاني الناسُ فوجًا فوجًا، يُهنِّئوني بالتوبةِ، ويقولون: لِتَهْنِئْكُ توبةُ اللهِ عليك، حتى دخَلْتُ المسجدَ، فإذا رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم جالسٌ في المسجدِ، وحَوْله الناسُ، فقام طَلْحةُ بنُ عُبَيدِ اللهِ يُهَروِلُ حتى صافَحَني وهنَّأني، واللهِ ما قامَ رجُلٌ مِن المهاجِرين غيرُه.

قال: فكان كعبٌ لا يَنساها لطَلْحةَ.

قال كعبٌ: فلمَّا سلَّمْتُ على رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم، قال وهو يبرُقُ وجهُه مِن السُّرورِ، ويقولُ: «أبشِرْ بخيرِ يومٍ مَرَّ عليك منذُ ولَدَتْك أمُّك»، قال: فقلتُ: أمِنْ عندِك يا رسولَ اللهِ، أم مِن عندِ اللهِ؟ فقال: «لا، بل مِن عندِ اللهِ»، وكان رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم إذا سُرَّ استنارَ وجهُه، كأنَّ وَجْهَه قطعةُ قمَرٍ، قال: وكنَّا نَعرِفُ ذلك.

قال: فلمَّا جلَسْتُ بين يدَيهِ، قلتُ: يا رسولَ اللهِ، إنَّ مِن تَوْبتي أن أنخلِعَ مِن مالي صدقةً إلى اللهِ، وإلى رسولِه صلى الله عليه وسلم، فقال رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم: «أمسِكْ بعضَ مالِك؛ فهو خيرٌ لك»، قال: فقلتُ: فإنِّي أُمسِكُ سَهْمي الذي بخَيْبرَ.

قال: وقلتُ: يا رسولَ اللهِ، إنَّ اللهَ إنَّما أنجاني بالصِّدْقِ، وإنَّ مِن تَوْبتي ألَّا أُحدِّثَ إلا صِدْقًا ما بَقِيتُ.

قال: فواللهِ ما عَلِمْتُ أنَّ أحدًا مِن المسلمين أبلاه اللهُ في صِدْقِ الحديثِ، منذُ ذكَرْتُ ذلك لرسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم إلى يومي هذا، أحسَنَ ممَّا أبلاني اللهُ به، واللهِ ما تعمَّدتُّ كَذْبةً منذُ قلتُ ذلك لرسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم إلى يومي هذا، وإنِّي لأرجو أن يَحفَظَني اللهُ فيما بَقِيَ.

قال: فأنزَلَ اللهُ عز وجل: {لَّقَد تَّابَ اْللَّهُ عَلَى اْلنَّبِيِّ وَاْلْمُهَٰجِرِينَ وَاْلْأَنصَارِ اْلَّذِينَ اْتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ اْلْعُسْرَةِ مِنۢ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْۚ إِنَّهُۥ بِهِمْ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١١٧ وَعَلَى اْلثَّلَٰثَةِ اْلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ اْلْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ} [التوبة: 117-118] حتى بلَغَ: {يَٰٓأَيُّهَا اْلَّذِينَ ءَامَنُواْ اْتَّقُواْ اْللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ اْلصَّٰدِقِينَ} [التوبة: 119].

قال كعبٌ: واللهِ ما أنعَمَ اللهُ عليَّ مِن نعمةٍ قطُّ، بعد إذ هداني اللهُ للإسلامِ، أعظَمَ في نفسي مِن صِدْقي رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم، ألَّا أكونَ كذَبْتُه فأهلِكَ كما هلَكَ الذين كذَبوا؛ إنَّ اللهَ قال لِلَّذين كذَبُوا حِينَ أنزَلَ الوَحْيَ شرَّ ما قال لأحدٍ، وقال اللهُ: {سَيَحْلِفُونَ ‌بِاْللَّهِ ‌لَكُمْ إِذَا اْنقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْۖ فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمْۖ إِنَّهُمْ رِجْسٞۖ وَمَأْوَىٰهُمْ جَهَنَّمُ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ٩٥ يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْاْ عَنْهُمْۖ فَإِن تَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِنَّ اْللَّهَ لَا يَرْضَىٰ عَنِ اْلْقَوْمِ اْلْفَٰسِقِينَ} [التوبة: 95-96].

قال كعبٌ: كنَّا خُلِّفْنا - أيُّها الثلاثةُ - عن أمرِ أولئك الذين قَبِلَ منهم رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم حِينَ حلَفوا له، فبايَعَهم، واستغفَرَ لهم، وأرجأَ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم أمْرَنا حتى قضى اللهُ فيه، فبذلك قال اللهُ عز وجل: {وَعَلَى ‌اْلثَّلَٰثَةِ ‌اْلَّذِينَ ‌خُلِّفُواْ} [التوبة: 118]، وليس الذي ذكَرَ اللهُ ممَّا خُلِّفْنا تخلُّفَنا عن الغَزْوِ، وإنَّما هو تخليفُه إيَّانا، وإرجاؤُه أمْرَنا عمَّن حلَفَ له واعتذَرَ إليه فقَبِلَ منه». أخرجه مسلم (٢٧٦٩).

* سورةُ (التوبة):

سُمِّيتْ بذلك لكثرةِ ذِكْرِ التوبة وتَكْرارها فيها، وذِكْرِ توبة الله على الثلاثة الذين تخلَّفوا يومَ غزوة (تَبُوكَ)، ولها عِدَّةُ أسماءٍ؛ من ذلك:

* سورةُ (براءةَ):

وقد اشتهَر هذا الاسمُ بين الصحابة؛ فعن البَراء رضي الله عنه، قال: «آخِرُ سورةٍ نزَلتْ كاملةً براءةُ». أخرجه البخاري (٤٣٦٤).

* (الفاضحةُ):

فعن سعيدِ بن جُبَيرٍ رحمه الله، قال: «قلتُ لابنِ عباسٍ: سورةُ التَّوبةِ، قال: آلتَّوبةُ؟ قال: بل هي الفاضحةُ؛ ما زالت تَنزِلُ: {وَمِنْهُمْ} {وَمِنْهُمْ} حتى ظَنُّوا أن لا يَبقَى منَّا أحدٌ إلا ذُكِرَ فيها». أخرجه مسلم (٣٠٣١).

قال ابنُ عاشورٍ: «ولهذه السورةِ أسماءٌ أُخَرُ، وقَعتْ في كلام السلف، من الصحابة والتابعين؛ فرُوي عن ابن عمرَ، عن ابن عباسٍ: كنَّا ندعوها - أي سورةَ (براءةَ) -: «المُقَشقِشَة» - بصيغةِ اسم الفاعل وتاء التأنيث، مِن قَشْقَشَه: إذا أبرَاه مِن المرضِ -، كان هذا لقبًا لها ولسورة (الكافرون)؛ لأنهما تُخلِّصان مَن آمن بما فيهما من النفاق والشرك؛ لِما فيهما من الدعاء إلى الإخلاص، ولِما فيهما من وصفِ أحوال المنافقين ...

وعن حُذَيفةَ: أنه سمَّاها سورة (العذاب)؛ لأنها نزلت بعذاب الكفار؛ أي: عذاب القتلِ والأخذِ حين يُثقَفون.

وعن عُبَيد بن عُمَير: أنه سمَّاها (المُنقِّرة) - بكسرِ القاف مشدَّدةً -؛ لأنها نقَّرتْ عما في قلوب المشركين...». "التحرير والتنوير" (10 /96).

وقد بلغ عددُ أسمائها (21) اسمًا في موسوعة "التفسير الموضوعي" (3 /187 وما بعدها).

* أمَر عُمَرُ بن الخطَّابِ رضي الله عنه أن يَتعلَّمَها الرِّجالُ لِما فيها من أحكام الجهاد:

فقد كتَب عُمَرُ بنُ الخطَّابِ رضي الله عنه: «تعلَّمُوا سورةَ براءةَ، وعَلِّموا نساءَكم سورةَ النُّورِ». "فضائل القرآن" للقاسم بن سلَّام (ص241).

جاءت موضوعاتُ سورة (التَّوبة) على الترتيب الآتي:

1. نبذُ العهد مع المشركين (١-٢٤).

2. غزوة (حُنَين) (٢٥-٢٧).

3. قتال أهل الكتاب لفساد عقيدتهم (٢٨-٣٥).

4. تحديد الأشهُرِ الحُرُم (٣٦-٣٧).

5. غزوة تَبُوكَ (٣٨- ١٢٧).

6. صفات المؤمنين، وعقدُ البَيْعة مع الله تعالى.

7. أنواع المنافقين، والمعذِّرون من الأعراب.

8. صفات المنافقين والمؤمنين، وجزاؤهم.

9. أصناف أهل الزكاة.

10. فضحُ المتخلِّفين عن الجهاد، وصفاتهم.

11. النفير العام، والجهاد في سبيل الله.

12. علوُّ مكانة النبيِّ عليه السلام (١٢٨-١٢٩).

ينظر: "التفسير الموضوعي" لمجموعة من العلماء (3 /178).

إنَّ مقصدَ السورة الأعظم أبانت عنه أولُ كلمةٍ في السورة؛ وهي {بَرَآءَةٞ} [التوبة: 1]؛ فقد جاءت للبراءةِ من الشرك والمشركين، ومعاداةِ مَن أعرض عما دعَتْ إليه السُّوَرُ الماضية؛ مِن اتباعِ الداعي إلى الله في توحيده، واتباعِ ما يُرضيه، كما جاءت بموالاةِ مَن أقبل على الله تعالى، وأعلن توبته؛ كما حصَل مع الصحابة الذين تخلَّفوا عن الغزوِ، ثم تاب اللهُ عليهم ليتوبوا.

ينظر: "مصاعد النظر للإشراف على مقاصد السور" للبقاعي (2 /154).